133#مقاله ها و مقوله ها



جمشيد ملك‌پور

درايران نيز همچون بسياری از كشورهاي ديگر، آيين‌هاي نمايشي و يا نمايش‌واره‌هاي فردي و گروهي وجود داشته است كه قدمت برخي به دوران پيش از اسلام برمي‌گردد و برخي نيز در دوران استقرار اسلام و پس از آن شكل رفته‌اند. از جمله اين نمايش‌ها مي‌توان به نقالي، عروسكي، تعزيه و تخت‌حوضي اشاره كرد كه خود از درون برخي آيين‌ها و سنت‌ها كه ظرفيت نمايشي داشتند برون آمدند.

دو شكل مهم نمايش آييني ايران را بدون شك بايد «تعزيه» و «تخت‌حوضي» دانست. تعزيه كه ريشه در درون آيين‌هاي سوگواري داشت با رواج شيعي‌گري در دوران صفويه عناصر داستاني خود را باز يافت، در دوران زنديه نخستين شكل اجرايي خود را تجربه كرد و بالاخره در دوران قاجاريه به تكامل رسيد و چنان محبوب گرديد كه تماشاگاه مهمي چون «تكيه دولت» با آن معماري يگانه، حداقل در خاور ميانه، برايش ساخته ‌شد.

«تخت حوضي» كه شكل كمدي نمايش سنتي ايران است، ريشه در نمايش‌هاي فردي و بازي‌هاي سنتي دارد كه حتي در دوران ايران باستان نيز نشانه‌هايي از آنها يافت شده است. اما اين نمايش هم حدودا از دوران صفويه شروع به شكل‌گيري كرده و سپس در دوران زنديه و قاجاريه به عنوان يك شكل مستقل نمايشي صورت خندان نمايش را به معرض تماشا مي‌گذارد. اگر همين جا قصد به مقايسه كنيم، تعزيه را مي‌توان شبيه به نمايش‌هاي مذهبي- مسيحي قرون وسطا، و تخت حوضي را به نمايش‌هاي «كمدي دل‌آرته»‌ی ايتاليايي يافت كه اتفاقا شباهت‌ها گاه از حد متعارف خارج شده و اين شبهه را ايجاد مي‌كند كه نكند به راستي كساني و يا جرياناتي اين دو شكل نمايشي را از اروپا به ايران آورده باشند. همچون نمايش‌هاي مسيحي كه اكثرا داستان‌ها حول محور به صليب كشيدن حضرت عيسي مسيح دور مي‌زند، نمايش‌هاي تعزيه نيز راجع به شهادت امام حسين هستند. هر چند در هر دو نوع نمايش مي‌توان مضامين ديگري را هم يافت كه اگر چه در ارتباط با شهادت عيسي مسيح و يا امام حسين نيستند اما باز به گونه‌يي نمادين با اين شخصيت‌ها ارتباط داده شده اند.

| (نظر دهيد)

بهمن فُرسي

مي‌دانم چرا اين فکر پيش آمده است که صادق هدايت در کسوت يک «ويژه‌نامه» يا چيزي در حدود آن به چارسوق نمايش پاگشا بشود. يک علت آن اين است که علي نصيريان چل! سال پيش «محلل» و «مُرده‌خورها»ي هدايت را به صحنه کشاند. البته با همانقدر دستاکري به قصد تبديل «داستان» به «نمايش» که از او ساخته بود. چل‌سال پس از آن هم، در نخستين فستيوال تآتر ايرانيان در پاريس، صدرالدين زاهد، با برداشتي فن‌شناسانه «لوناتيک ـ هوسبازـ»‌هدايت را به قالب نمايش درآورد.

خود هدايت هم که يکي دو ارتکاب تحت عنوان «راز آفرينش» و «پروين دختر ساسان» به نيت نمايش دارد که نتيجه‌ي آن نه‌چندان نمايش بلکه تنها بهره‌گيري از «قالب گفت‌وشنود» براي بيان مقصود نويسنده از کار درآمده است.

اما، اين علت‌ها به کنار، هدايت در اصل نويسنده‌ي پيشگام و اثرگذار در داستان کوتاه است. چندگامي هم جستار‌گر است. يکي دو وجب هم مترجم. با اين پيش‌درآمد، صاف و پوست‌کنده بگويم که هواکردن هدايت زيرگذر تيارت وطني نشانه‌ي کمبود موضوع در پاتيل مطبوعات، يعني در اين موضع و مورد چنته‌ي «کتاب نمايش» است. يا به اين معناست که چون درامنويس معتنابهي نداريم، پس نمايش را در خورجين نويسنده‌ي نامدار پي‌جويي کنيم. اگر همين باشد آنچه که در کله‌ي کتاب نمايش گذشته و آن را به ارتکاب ويژه‌نامه‌ي هدايتيه! واداشته، پس بايد در گوشي خدمت ايشان هراي! کشيده شود که در اشتباه‌اند. زبان فارسي، دست‌کم پنج دهه‌ي مستمر است که در «داخل» و بيش از دو دهه است که در «خارج» بسيار اثر نمايشي پس انداخته و کتاب نمايشِ نوعي حالاحالا‌ها مي‌تواند ذره‌بين‌اش را ـ اگر دارد ـ روي آنها ميزان، و برونسازه و درونمايه‌شان را کالبد شکافي و جُرم‌شناسي کند.

| (نظر دهيد)

نيلوفر بيضايی

بخش سوم

 

طبق قولي که در شماره‌ي پيش داده بودم، در اين شماره و شماره‌ي آينده كه آخرين قسمتِ اين بحث خواهد بود، به تحليل چهار نمايشنامه از پتر وايس كه ساختاري مستند دارند خواهم پرداخت و در پايان با اشاره به نقدهايي كه بر تآتر مستند وارد شده است، يك نتيجه‌گيري كلي خواهم كرد. در اين شماره دو نمايشنامه‌ي "آوازهاي پوپِنس لوزيتاني" و "بحث ويتنام" را مورد بررسي قرار مي‌دهيم.

| (نظر دهيد) 1 نظرداده شده

عزيزالله بهادري

 

گفتارمرا با اين بيت حافظ شروع مي‌كنم:

روندگان حقيقت به نيم جو نخرند قباي اطلس آنكس كه از هنر عاريست

اين شعر را زنده ياد عبدالحسين نوشين دستور داد بر سردر «تآتر فردوسي» در لاله‌زار حك كردند و اكنون كه آن تآتر معروف چندين دهه است که به سينما تبديل شده، هنوز هم آن شعر بر سردر آن باقي است و ياد و خاطرهی درخشان نوشين را در اذهان زنده مي‌کند.

باز با اجازه مي‌خواهم گفتارم را به ياد و به افتخار عبدالحسين نوشين شروع كنم. زيرا نوشين به حق شخصيت برجسته‌يي در تاريخ تآتر ايران است. او پايه‌گذار تآتر جدي، نوين و مترقي ايران است. سبك كارش با گذشتگانِ دورانِ خودش فرقي فاحش داشت. در انتخاب نمايشنامه و تمرين‌ها وسواس بسيار داشت. سوفلور را حذف كرد. تمرين‌ها حداقل سه ماه (سايرين يك هفته يا دو هفته) طول مي‌کشيد. انضباط را براي تمرين، براي صحنه و براي سالن به شدت اجرا مي‌كرد. پشت صحنه همه - كارگران و كاركنان و هنرمندان - مي‌بايستي درجا راه می‌رفتند. سر ساعت درِ سالن بسته مي‌شد و بعد از شروع نمايش هيچکس حق ورود به سالن را نداشت. در نتيجه تماشاگراني كه به اين تآتر مي‌آمدند به طور كاملا متفاوت به اين تآتر نگاه مي‌کردند و احترام و ارزش ديگري براي آن قايل بودند. در هر حال نوشين بنيانگذار گهواره‌يي شد كه در بستر آن تآتر مملكت ما رشد و جهش ناگهاني كرد. او به طفل شيرخوارِ تآترِ آن‌زمان جان تازه بخشيد و باعث تغيير و تحرك اين هنر نوپا گرديد.

نمايشنامه‌هايي كه نوشين به روي صحنه آورد، از جمله عبارت بودند از «مستنطق»، «ولپن»، «مردم»، «پرنده‌ي آبي»، «سرگذشت» و غيره که همگي با استقبال بي‌نظيري از طبقات مختلف مردم روبه‌رو شد. چنين استقبالي تا آن‌زمان در تاريخ تآتر ما سابقه نداشت. از همين رو كار تآتري نوشين نقطه عطفي در تاريخ تآتر ايران به شمار مي‌رود.

بايد گفت كه نوشين ستاره‌يي بود كه در آسمان تاريك تآتر آن‌زمان ناگهان درخشيد و به اصطلاح ماه مجلس شد. به پيروي از سبك كار و روش او ساير تآتري‌ها نيز به دست‌وپا افتادند و سعي در بهبود كارشان، چه از لحاظ فرم و چه از لحاظ محتوا، به عمل آوردند.

 

| (نظر دهيد)

حميد احياء

 

دنياي تآتر يكي از بزرگترين هنرمندانِ خود را از دست داد. يوزِف سوُبودا، طراحِ صحنه و يا به عبارتي صحيحتر صحنه‌پردازِ اهلِ جمهوري‌چك، در ماه آوريل سال ٢٠٠٢، اندكى قبل از اينكه هشتادمين سالگرد تولد خود را جشن گيرد، از دنيا رفت. نوشته‌ي زير به معرفيِ اين هنرمند بسيار گرانقدرِ سده‌ي بيستم ميلادي مى پردازد.

سوُبودا، صحنه‌پرداز جادويي

يوزِف سوُبودا در طول شصت‌واَندي سال فعاليتِ هنري خود براي بيش از هفتصد نمايش، اپرا، باله، و همچنين فيلم و تلويزيون و نمايشگاه صحنه‌پردازي کرده است. اين كميت عظيم و حيرت‌آور است - اما اهميت كار سوُبودا نه در اين كميت، بلكه در كيفيت آثار و تاثيرِ گراني است كه نظرات او بر هنر و تكنيك صحنه‌پردازي در نيمه‌ي دوم قرن بيستم داشته است اين كيفيت و تاثير، نام او را براي هميشه در كنار ديگر پيشگامان تاريخ تآتر غرب حفظ خواهد كرد.

سوُبودا در سال ١٩٢٠ در شهر كوچكي در نزديكي پراگ به دنيا آمد. پدرش نجار، كابينت‌ساز و مبل‌ساز بود. او دوسال از سال‌هاي نوجواني خويش را در كارگاه كوچك پدرش گذراند و استاد اين حرفه گشت. او در سال ١٩٣٩ دبيرستان را در رشته‌ي هنر به اتمام رساند و در دانشكده‌ي فلسفه‌ي دانشگاه چارلز پراگ قبول شد. اما پراگ در اين سال به اشغال آلمان نازي درآمد و دانشگاه بسته شد. با بسته‌شدن اين دانشگاه سوُبودا به هنرستان نجاري و مبلمان رفت و تا سال ١٩٤١ كه از اين هنرستان فارغ‌التحصيل شد، موفق گشت که چندين طرح مبلمان در مجلات مربوط به دكوراسيون به چاپ رساند. او تحصيلات هنرستاني خود را تا سال ١٩٤٣ در رشته‌ي معماري داخلي در هنرستاني ديگر ادامه داد و سپس بعد از پايان جنگ و قيام ١٩٤٥ پراگ، تحصيلات دانشگاهي خود را در رشته‌ي معماري آغاز نمود. او از آنجا که باور داشت يك معمار بايد به همه‌چيز آگاه باشد، همزمان در رشته‌ي فلسفه و تاريخ هنر نيز در دانشكده‌ي فلسفه مشغول به تحصيل شد.

سوُبودا اما از پانزده‌سالگى به دو رشته‌ي ديگر نيز علاقه‌مند بود و در آنها فعاليت داشت. او از اين سن به نقاشي و طراحي صحنه پرداخت تاجاييكه در حدود بيست‌ويك سالگي موفق شد دو نمايشگاه از آثارش ارايه دهد. وي در سال‌هاي هنرستان با هنرمندان تآتر پراگ آشنا گشته بود و با برخى از آنان گروهى نيمه‌حرفه‌يي به نام «آنسامبل نوين» در تآتر موزه‌ي پراگ تاسيس نموده بود. اگرچه فعاليت تآترى در اين سال‌هاي اشغال سخت بود و همه‌چيز با سانسور مواجه مي‌گشت اما سوُبودا موفق گشت كه با اين گروه چندين كار خوب به روي صحنه آورد.

| (نظر دهيد)

آرشيو