September 2008 Archives

  برگرفته از سایت نیلا

چهارشنبه ۱۲ تیر ۱۳۸۷
 

حميد امجد


معمای «کارگاه نمايش» و نقش و جايگاه واقعی آن در تاريخ تآتر ايران، يا درک و دريافتِ غالب و مسلطِ آن از مفاهيمي مثل تآتر، فرهنگ، جامعه و... (يا دست‌کم «ميانگينِ» دريافتِ هر دوره‌اش از اين مفاهيم) به‌رغمِ تدوين و عرضه‌ی پژوهش‌ها و پايان‌نامه‌های تحصيلی متعدد و انتشارِ شماره‌های ويژه‌ی چند نشريه و يکی دو کتابِ تا امروز منتشرشده، هنوز کمابيش به‌همان‌اندازه‌ی چند سال قبل (پيش از شروع موج فراگيرِ کارگاه‌ستايی يا مُدِ ارجاع تاريخی‌ ـ ‌نگره‌پردازانه يا صرفاً نوستالژيک به «کارگاه نمايش») بی‌پاسخ، گنگ و ناروشن باقی مانده است. دلايل احتمالی (و قابل حدس) اين وضعيت البته از يکی دوتا بيشترند، امّا در اين مختصر شايد بتوان به برخی موارد اشاره کرد؛ از جمله اين‌که برای بازشناسی نزديک‌تر به‌واقعِ هر چيز، از جمله نقشِ تاريخی پديده‌ای به‌نام «کارگاه نمايش»، طبعاً بايد کوشيد که ذهنِ شناسنده ــ تا حدّ امکان ــ از سلطه يا تأثيرِ حواشی، بيم و اميدهای دوره‌ای، مُدهای فصلی، موج‌های افراطی دوستی و دشمنی، و نهايتاً از موضع‌گيری‌های ايدئولوژيک (چه مثبت و چه منفی) خلاص شود. و اين‌کار ظاهراً تا امروز ــ دست‌کم به‌گواهی چندتايی پژوهشِ انجام‌شده و موجود در اين‌زمينه ــ چندان مقدور نبوده و برائت‌‌طلبی‌ها و مصلحت‌جويی‌ها يا مصادره‌های فرهنگی‌ ـ‌ تاريخی و سهم‌خواهی‌ها و جعل‌های تاريخی که در ارجاعاتِ پژوهشی ـ ژورناليستی و نقل‌قول‌های برخی بازماندگان (و نيز برخی خويشاوندانِ خودخوانده‌ی) کارگاه جلوه يافته، مرورِ تاريخچه‌ی کارگاه و دستاوردهايش را ــ به‌طور عمده ــ يا در مقوله‌ی فحش و ناسزا گنجانده يا به شرح شيدايی يا حتّی جعلِ شجره‌نامه و قضايايی از اين‌قبيل انجاميده؛ بسته به تغييراتِ جوّی و نوساناتِ مظنّه‌ی اقلام فرهنگی، گاه با همسرايی‌های «کی بود کی بود من نبودم!» مواجه بوده‌ايم و گاه با تکخوانی‌های «هيشکی نبود، خودم بودم!». و اين ميان امکان دسترسی به اسنادِ دست اول و اصلِ مدارکی که تعاريف و ديدگاه‌های حاکم بر مجموعه‌ای فرهنگی و هنری به‌نام «کارگاه نمايش» را در هر دوره از تاريخ کوتاه (تقريباً ده‌ساله) اش به‌روشنی بازتاب دهند، اغلب بسيار ناچيز فراهم شده؛ يا گهگاه دارندگانِ اين دسترسی به‌هردليل (شايد به‌انتظارِ فرو نشستنِ غبارهای زمانه، شايد با چشمداشتِ قيمت‌يافتنِ اين مِلک‌های روزگاری‌ارزان‌خريده، يا در کمينِ وقتِ مناسبِ سند زدنِ اين مالِ وقفی) آن‌ها را چون گنجينه‌هايی خصوصی حفظ کرده و گاه نيز خودشان در نقش متولّی يا مفسّر انحصاری آن‌ها ظاهر شده‌اند.

| (نظر دهيد) 1 نظرداده شده

برگرفته از سایت نیلا

 

هنگامه‌ي مليجكان و ضرورت گفت‌وگوي باز

 

دوشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۸۷

محمد چرم‌شير

وقتي در تآتر اتفاقي نمي‌افتد، نوشتن درباره‌ي آن ‌چه ضرورتي دارد؟ وقتي مديران تآتر هرگونه انتقادي را بي‌جواب مي‌گذارند و در محفل بسته‌ي خويش اين انتقادات را حمل بر قرار گرفتن افراد در جبهه‌ي معاندانِ خود برمي‌شُمرند، نوشتنِ ما براي آنان چه سودي دارد؟ وقتي مديرانِ تآتر ما، خودشان و ريزه‌خواران‌شان را كلّ تآتر مي‌دانند و ديگران را حُرمت‌شکنان و موانع تآتر، چه بايد کرد؟
دوستي مي‌گفت اين گفت‌وگو با مديران را بايد فراموش کرد و گفت‌وگو را با جماعت تآتر آغاز کرد. من موافقِ اين ايده

| (نظر دهيد)

یادنامه عبدالحسین نوشین
به كوشش نصرت كریمی
فرزانه برزین- تهران
 

"یادنامه عبدالحسین نوشین" پدر تئاتر ایران، به كوشش نصرت كریمی هنرپیشه قدیمی تئاتر و سینما و از شاگردان نوشین در ایران منتشر شده است. تاریخ انتشار این کتاب سال 1386 ذکر شده و دو انتشاراتی "نامك" و "جاودان خرد" آن را منتشر ساخته اند.
بخش‌هایی از خاطرات كسانی كه در آن سال های دور شاگرد یا همكار زنده یاد عبدالحسین نوشین بوده اند، دراین کتاب نقل شده و در پایان كتاب نیز عكس های جالبی از نوشین و همكاران او در صحنه های تئاتر چاپ شده است.
  

| (نظر دهيد) 1 نظرداده شده

یادداشتی بر نمایش "مرگ ناتان در اورشلیم"

رنج زیستن با چمدان در چمدان

جواد طالعی ( دفتر اروپائی شهروند)

Sat / 08 10 2005 / 10:34

  • شنبه ۱۶ مهر ۱۳۸۴

    زندگی با چمدان‌ها و در چمدان‌هائی می‌گذرد که یا هرگز باز نشده‌اند، یا دائما در حال باز و بسته شدن هستند. چمدان‌هائی که یا خاطرات را حمل می‌کنند، یا خاک و خاکستر پیشینیان را که بهانه جنگ است، و یا هیچ را، تا بتوانند در صورت لزوم به پناهگاه صاحبان بی پناه خود تبدیل شوند.

    دو قوم، بر سر خاکی که هردو مقدس اش می‌دانند، می‌جنگند و یکدیگر را می‌کشند تا بازی ادامه داشته باشد. اسرائیلی‌ها و فلسطینی‌ها. و داستان سوء تفاهم‌های خونین آنان، این بار از سوی نویسنده و کارگردانی ایرانی، به زبان آلمانی و در آلمان بر صحنه تئاتر ظاهر می‌شود.

    در تئاتر "تیف روت" (1) شهر کلن، شاهد نخستین اجرای نمایش "مرگ ناتان در اورشلیم" (2) هستیم. نمایش را علی کوشک جلالی نوشته و کارگردانی آن را نیز خود بر عهده دارد. "ماریون مینتی" ، "زابینه برانداور" ، "کارلوس گارسیا پیدرا" و " والدمار هوگ" (3) چهار نقش نمایش را ایفا می‌کنند.

 

| (نظر دهيد)

مصاحبه "گویا" با ناصر رحمانی نژاد بازیگر نقش دکتر محمد مصدق در نمایش "مصدق"

من به جای دیدن فیلم های مستندی که مصدق را در آن ها می بینیم و یا دقت روی عکس های مصدق برای کشف ژست، رفتار و حالت های فیزیکی - که در جای خودش سودمند هم هست - بیشتر کوشش کردم روح او را از طریق نوشته ها و گفتارهای خود او کشف کنم

 

 

| (نظر دهيد)



دردهای یک ملت

نگاهی به نمایشنامه در یک خانواده ایرانی، نوشته محسن یلفانی

برگرفته  از سایت ایران تاتر


محسن يلفاني، نمايشنامه‌نويس ايراني است که از سال 1360 مقيم فرانسه شده است. اين نويسنده پيش از انقلاب دو بار توسط ساواک دستگير و در زندان براي بار اول سه ماه و براي بار دوم چهار سال حبس کشيده است. او پيش از انقلاب براي نوشتن نمايشنامه"آموزگاران" ‌دستگير و روانه زندان شد.
متاسفانه آن طور که بايد و شايد به متن‌هاي اين نمايشنامه‌نويس برجسته واقع‌گرا و متعهد اجتماعي‌ پرداخته نشده و‌ نسل جوان کاملاً با چنين نويسنده‌اي بيگانه است و نسل قديم در همان حد اطلاعات پيش از انقلاب درباره‌اش مي‌داند.
يلفاني متولد 1320 در شهر همدان است و از سال 1335 درست سه سال پس از کودتاي مرداد 1332 نوشتن را آغاز مي‌کند. "آموزگاران" اولين نمايشنامه مهم اوست که باعث اسم و رسم‌دار شدن اين نمايشنامه‌نويس مي‌شود. علاوه بر آن نمايشنامه‌هاي"در ساحل"، "دونده تنها" و"مرد متوسط" جزء بهترين آثار پيش از انقلاب اوست. يلفاني در اين 28 سال در فرانسه دست از نوشتن برنداشته و همچنان به زبان فارسي مي‌نويسد. خوشبختانه کارگردان و مترجمي مانند تينوش نظم‌جو برخي از آثارش را به فرانسه ترجمه و در آن جا اجرا کرده است. همچنين باني معرفي و حضور دوباره‌اش در سرزمين مادري‌اش شده است. چنانچه به همت او نشر ني نمايشنامه"در يک خانواده ايراني" نوشته محسن يلفاني را نيز منتشر کرده است. علاوه بر اين متن، نمايشنامه‌هاي قوي‌تري چون"شب"، "ملاقات"، "بن بست"، "در آخرين تحليل"، "انتظار سحر" و"يک ميهمان چند روزه" از ديگر آثار مطرح اوست که در دوران غربت نشيني نوشته شده‌اند.


 

 

 

 

 

 

| (نظر دهيد)

اين مطلب را من برای صدمين شماره آرش، ويژه نامه تبعيد و مهاجرت،

 تايپ کردم و از آنجا که نگاهی ديگر به تاتر مرسوم به لس آنجلس دارد،

 انعکاس مجدد آن را در اينجا مفيد دانستم.  ا. ن.

 

 

تاتر ايرانيان لس‌آنجلس[1]

ناصر رحمانی نژاد

 

ترکيب جمعيت ايرانيان مقيم لس‌آنجلس، ترکيبي کاملا متفاوت از همه جمعيت‌هاي ايراني شهرها و ايالت هاي ديگر آمريکا، و همچنين کشورهاي ديگر است. اين امر ، مسلمن دلايل معيني دارد. يکي از اين دلايلي عمدتا روي آن تاکيد مي‌شود، وضعيت جغرافيايي و آب و هوايي جنوب کاليفرنيا، به ويژه لس‌آنجلس است.

گفته مي‌شود که آب و هواي جنوب کاليفرنيا ملايم و بهاري است. زمستان در اين منطقه کوتاه و هوا سرد نيست. در مجموع منطقه ايست با يک فصل. همچنين گفته مي‌شود که اين آب و هوا با طبعيت ايرانيان سازگار است. اما، به نظر من، اين تنها دليل، و دليل قاطعي نيست. دلايل قاطع تر و قانع‌کننده‌تري نيز وجود دارد.

...

| (نظر دهيد) 1 نظرداده شده

jeld-2-03.jpg

| (نظر دهيد)
jeld-3.jpg
| (نظر دهيد)
jeld.jpg
| (نظر دهيد)

 

"خوش‌باوري مرگ‌آور است"!

آشنايي با ياسمينا رضا

 

زمان درازي نيست كه ياسمينا رضا نمايشنامه‌ مي‌نويسد. هنوز نمايشنامه‌هايش از تعداد انگشتان دست افزون‌تر نگشته، اما آثار او و نامش توانسته‌اند از شهرتي جهاني برخوردار شوند. تنها در فرانسه بيش از يك‌ميليون تماشاگر نمايشنامه‌ »هنر«  او را ديده‌‌اند و در آلمان يک‌صد‌و‌پنج تآتر نمايشنامه‌هاي او را به روي صحنه آورده‌اند.

 

زندگي شخصي

ياسمينا رضا در سال 1957 در پاريس زاده شده، با اين‌همه هنوز از لهجه‌ي "شيرين" خارجي‌ها برخوردار است. به گفته‌ي خودش نياکان او از يهودي‌هاي اسپانيايي هستند كه 500 سال پيش به اجبار آن‌جا را ترک کرده و سر از بخاراي ازبکستان امروز كه بخشي از ايران ديروز بوده، در‌آورده‌اند. نياکانش در ايران «رضا» را به جاي نام‌خانوادگي مرسوم يهودي «گداليا» انتخاب مي‌کنندکه اين نام هنوز هم تا امروز بر کُل اين خانواده‌ي بزرگ يهودي بجای ‌مانده است. همانطور که ياسمينا رضا نيز مي‌گويد و بدان فخر هم مي‌کند، وي از خاندان بزرگي برخوردار است که در سراسر دنيا پراکنده‌اند.

آرشيو