۲- مقاله ها و مقوله ها



توسط ياكووُس كامپانلِيس

برگردان: اصغر نصرتی

 

Unbenannt1.jpg

من بر اين باورم كه تآتر هرگز نابود نخواهد شد و گمان دارم كه اين هنرِ روزگاران كهن ، هنر آينده نيز خواهد بود. اين تنها خواسته و نياز ايجادگران تآتر‌، نويسندگان، بازيگران، كارگردان‌ها و ديگر همكارانشان نيست، بلكه تماشاگران هم ميخواهند كه تآتر در آينده حضور داشته باشد.

به راستي پيشگويي خوشبينانه‌ي من بر چه اساسي استوار است؟ بر اين باور كه مي‌گويد تآتر ريشه‌ در روح و روان آدمي دارد و از آن جدايي‌ناپذير است!

واقعيت سفر انسان به كره ماه، امروز ديگر امري عادي و قديمي به نظر ميرسد. همانطور كه سفر انسان به مريخ و حتي پيدايش تورهاي مسافرتيِ آينده  بدانجا، ديگر چندان هيجاني ايجاد نمي‌كند، به‌رغم همه‌ي اين پيشرفت‌ها در عصر تسخير فضا، ما همچنان به تآتر ميرويم و خود را در دنيايي به نام هنر مي‌يابيم كه همچنان بر همان پايه‌ها و با اتكا بر همان ابزارهايي بنا شده و هستي خود را ادامه مي‌دهد كه در عصر قديم، يعني در عصري كه سنجش زمان در آن توسط ساعت آفتابي نوآوري‌ تكنيكي مهمي تلقي مي‌شد.

من اين رابطه‌ي آشكار و بي‌زمان ميان انسان و تآتر را رابطه‌اي ابدي مي‌بينم. فكر مي‌كنم از آن رو اين رابطه چنين است كه تآتر با اينكه به پديده‌يي اجتماعي فراروييده، در بنياد خويش پديده‌ا‌ي طبيعي ست. پيدايش تآتر زماني رخ داد كه انسان سعي داشت تجارب خويش را به ياد آورد و آگاهانه نمايشگري كند، يعني عمل خويش را برنامه‌ريزي كرده، براي تحقق بخشيدن به تصورات خويش به نقشه و برنامه‌ي از پيش تدوين شده‌اي متوسل شود.

به واقع نخستين اجرا در مخيله‌ي همان نخستين انسان شكل گرفت و اين به آن معناست كه هر كدام از ما اين نياز و توانايي مادرزادي را داريم كه بازي كنيم. آيا هرگز توجه كرده‌ايد كه ما همه، بدون استثنا، اجراي «نمايش» هايمان را همراه خود به همه‌جا ميبريم، نمايشي كه هم بازيگر اصلي و هم تماشاگر آن خودمان هستيم؟ در بسياري موارد حتي نويسنده، كارگردان و صحنه‌پرداز اين «نمايش» هم. كِي و چگونه اين امر رخ مي‌دهد؟ وقتي كه ما خود را براي يك موضوع و يا ديدار مهم آماده مي‌كنيم: ما مجموع جريان برنامه را در ذهن تصوير مي‌كنيم تا بتوانيم براي خود تعيين كنيم، چگونه رفتار كنيم. آيا خاطرات و روياهاي ما هنگامي كه بخشي از آنها به تحقق مي‌پيوندند، خود يك نمايش خصوصي نيستند؟

من به آينده‌ي تآتر عميقا باور دارم، زيرا كه معتقدم انسان هرگز از نياز شناخت خويش، يعني از نياز نگاه كردن به خود و بررسي رفتارش دست نخواهد كشيد. چرا كه ما هرگز نمي‌توانيم بدون ارضاي نيازهاي روحي خود زندگي كنيم. پديده‌اي كه هنر تآتر از آن ناشي شده، ساليان سال همواره موجبات خلاقيت را فراهم آورده و در آينده  نيز فراهم خواهد آورد! تا زماني كه انسان ثمره‌ي طبيعي عشق باقي بماند!

 

                  ياكووُس كامپانلِيس

       مارس 2001


در باره ياكووُس كامپانلِيس

ياكووُس كامپانلِيس در سال 1922 در جزيره‌ي ناكسوسِ يونان به دنيا آمد. وي در سال  1935 با خانوده‌ي خود به آتن كوچ كرد و هنوز هم در آنجا زندگي مي‌كند. در آتن وي روزها به كار و شب‌ها به تحصيل مشغول بود. او به هنگامه‌ي جنگ جهاني دوم به نيروهاي مقاومت پيوست.

فرار به خاور نزديك و سپس سوئيس و عاقبت پس فرستادن خارجي‌ها به كشورشان، كامبانلِيس را مجبور به اقامت در مآوتهاوزن (اتريش) كرد، جايي كه تا آزادي آن در پنجم ماه مه  1945 توسط متفقين، محل زندگي وي محسوب مي‌شد.

وقتي ياكووُس كامپانلِيس، با پايان گرفتن جنگ، به آتن برگشت، تآتر يونان، به ويژه نمايشنامه‌هاي كارلوس كون، دوران صعود را به سر مي‌برد. ديدن نمايشي از «كون» كه تصويرگر مرگ زنان و كودكان در اسارتگا‌ه‌هاي نازي بود، بر او تاثير ژرفي نهاد  و زندگي او را دگرگون كرد. كامپانلِيس از آن پس تصميم گرفت تا براي تآتر كار كند. وي سعي كرد هنرپيشه شود، اما همانطور كه خود مي‌گويد: ‍"مدرك تحصيلات دبيرستاني نداشتم و به همين خاطر نمي‌توانستم به مدرسه‌ي بازيگري بروم. بنابراين تصميم گرفتم ... بنويسم." خيلي زود اثبات شد كه اين بهترين تصميم ممكن بود. نمايشنامه‌هاي وي از همان ابتدا مورد توجه قرار گرفتند و به روي صحنه رفتند.

كامپانلِيس تاكنون بيش از پنجاه نمايشنامه و فيلمنامه نوشته است. نفوذ و تاثير وي بر تآتر يونان  از همين نكته پيداست كه دوره‌ي ادبي پس از جنگ جهاني دوم را با نام وي، "دوره كامپانلِيس"، مشخص مي‌كنند. نمايشنامه‌هاي كامپانلِيس در يونان و بيرون از يونان تا كنون بارها اجرا شده و به بسياري از زبان‌هاي ديگر برگردانده شده اند. كامپانلِيس عضو انستيتوي بين‌المللي تآتر (ITI) و آكادمي  علوم و هنرهاي زيباي يونان است

 

| (نظر دهيد)


نگاهي به پيدايش و تاريخچه‌

 

به منظور بزرگداشت و گسترش هنر تآتر در سراسر دنيا در سال 1947 ميلادي      (1326 شمسي) نمايندگان بيست‌وپنج  كشور بنا به دعوت سازمان جهاني يونسكو، انستيتوي بين‌المللي تآتر را بنيان نهادند.

در سال 1961 بنا به پيشنهاد مركز تآتر فنلاند (هلسينكي) كه از سوي بسياري از كشورهاي اسكانديناوي نيز حمايت شد، روز جهاني تآتر به يونسكو پيشنهاد شد. اين پيشنهاد در نهمين كنگره‌ي جهاني انستيتوي بين‌المللي تآتر (ITI) مورد تصويب قرار گرفت. و در فستيوال سالانه‌ي پاريس روز بيست‌و‌هفتم مارس به عنوان روز جهاني تآتر تعيين شد. 

از آن پس و به همين مناسبت هر ساله از سوي يونسكو و به عبارت ديگر انستيتوي بين‌المللي تآتر، يكي از هنرمندان مشهور جهان براي ارسال پيام انتخاب ميشود و يونسكو اين پيام را به سراسر جهان ارسال مي‌كند. نمايندگي انستيتوي بين‌المللي تآتر در هر كشور نيز بنا به سنت هرساله‌ي خويش آن پيام را به زبان محلي برگردانده و در اختيار مطبوعات كشور و مراكز خبري قرار مي‌دهد.

از سال 1962 كه ارسال پيام مرسوم شد، تا كنون هنرمندان بسياري به اين مناسبت براي اين كار انتخاب شد‌ه‌اند كه از جمله مي‌توان افرادي چون ژان كوكتو (1962)، آرتور ميلر (1963)، لورنس اليويه (1964)، هلنه وايگل (1967)، پيتر بروك          (1969 و 1988)، اوژن يونسكو (1976)، مارتين اسلين (1989) را نام برد. (ليست كامل ارسال كنندگان پيام‌ها را در صفحات بعد خواهيد خواند.) ارسال پيام امسال          (2001 ) نصيب اديب و نمايشنامه‌نويس يوناني، ياكووُس كامپانلِيس Jakovos Kampanellis ، گشت.

در سطح بين‌الملي تا كنون دو بار اين پيام‌ها در مجموعه‌اي به چاپ رسيده اند؛ يكبار توسط مركز ونزوئلاييِ انستيتوي بين‌المللي تآتر تا سال  1993 و بار ديگر توسط مركز بنگلادشي آن،  تا سال 2000.

 

برگزاري و توجه به روز جهاني تآتر در كشور ما نيز از قدمت طولاني برخوردار است. از جمله مراكزي كه روز جهاني تآتر را در دوران شاه گرامي داشته و به همين مناسبت گه‌گاه مراسمي برپا داشته و يا پيام ارسالي يونسكو را برگردان و در سطح هنرمندان منعكس ساخته‌اند، مركز هنرهاي دراماتيك و جامعه‌ي هنري آناهيتا و ... بوده اند. آناهيتا در تابستان 1358 كتابي[2] با عنوان «نگاهي به سي‌و‌پنج سال تآتر مبارز» به مناسبت روز جهاني تآتر انتشار داد كه در آن علاوه بر برخي سخنراني‌ها به همين مناسبت، برگرداني از پيام‌هاي بين‌المللي جهان را از سال 1962 تا 1976 در بر داشت. 

در كشور ما تا كنون سنت بر اين بوده كه علاوه بر پيام بين‌المللي، يكي از شخصيت‌هاي فرهنگي ايراني نيز پيام ملي ارسال كند. متاسفانه از آنجا كه ميان حكومت‌ها و برخي از هنرمندان همواره اختلاف بوده و از آنجا كه ميان نهادهاي تآتري غير دولتي نيز همواره توافق و همراهي كامل وجود نداشته است، اين نوع پيام‌هاي ملي چندان جدي گرفته نشده اند.

 

از سال 1962 كه ارسال پيام به مناسبت روز جهاني تآتر مرسوم شد، تاكنون 54 پيام از سوي هنرمندان تآتري و غير تآتري به قرار زير ارسال شده است.

 

1- ژان كوكتو(1962)،

2- آرتور ميلر (1963)،

3- لاورنس ُاليويه و ژان لوئي‌بارو (1964)،

4- ناشناس   (1965)،

5- رنه مائو (1966)،

6- هلنه وايگل (1967)،

7- ميگل آنجل آستورياس (1968)،

8- پتر بروك (1969)،

9- دميتري شوستاكويچ (1970)،

10- پابلو نرودا (1971)،

11- موريس بژار (1972)،

12- لوچينو ويسكونتي (1973)،

13- ريچارد برتون (1974)،

14- الن استوارت (1975)،

15- اوژن يونسكو (1976)،

16- رادو بلي‌گان (1977)،

17- پيام ملي (1978)،

18- پيام ملي (1979)،

19- جانوس وارمينسكي (1980)،

20- پيام ملي (1981)،

21- لارس مالمبورگ (1982)،

22- آمادور ماتر بوو (1983)،

23- ميخائيل تزارو (1984)،

24- آندرب لوئيس پرينت‌تي (1985)،

25- وله سوينكا (1986)،

26- آنتونيو گال (1987)،

27- پتر بروك (1988)،

28- مارتين اسلين (1989)،

29- كيرلي لاورو (1990)،

30- فدريكو مايرو (1991)،

31- جورج اُل‌لي و آرتور اوزلاز پيتري  (1992)،

32- ادوارد آلبي (1993)،

33- واسلاو هاول (1994)،

34- هومبرتو اوسيني (1995)،

35- سادلا واننوس (1996)،

36- يونگ اوك كيم (1997)،

پيام ويژه (1998)،

38- ويجيس فينبوگادوتير (1999)،

39- ميشل ترمبلاي (2000)،

40- ياكووُس كامپانلِيس (2001).




1 براي تنظيم اين نوشته از منابعي چون سي‌پنج‌سال تآتر مبارز، مجله‌ي مركز تآتر آلمان Impuls   و همچنين آرشيو مركز تآتر آلمان و اتريش بهره جسته‌ام.

2  نگاهي به سي‌و‌پنج سال تآتر مبارز در روز جهاني تآتر؛ تابستان 1358، تهران چاپخانه‌ مينو.

| (نظر دهيد)

آرشيو