مقاله ها و مقوله ها



گفتگو با هاينر مولر درباره ی رابرت ويلسون 1


 نوشته ی : هلم كلر
برگردان: نيلوفر بيضايی


 

 كلر : چه ويژگيهايی در نمايشها ی ويلسون می بينيد ؟ چه عاملی كار او را از ديگران „متفاوت „ می كند ؟

 مولر : قبل از هر چيز بايد به يك نكته ی به ظاهر پيش پا افتاده اشاره كنم : ويلسون پذيرفته كه زمان صحنه با زمان واقعيت تفاوت دارد ، كه صحنه دارای معيارهای زمانی ديگريست . برای او لحظه ی ميان تلاقی دو نگاه جالب است ، چرا كه در چنين لحظه ای می توان آنچه را ديد كه در هيچ فرمولی جا نمی گيرد ، ولی خطوط فكری بسيار عميق تر ی را بازگو می كند ، بسيار عميق تر از تصاويری كه به آنها عادت كرده ايم . اين همان جوهر ضد ناتوراليستی است . فی الواقع ناتوراليسم در برابر اين نوع از تئاتر تبديل به „ تئاتر پوچی „ می شود .

 نكته ی دوم به „ جداسازی عناصر „در كار او مربوط می شود . البته بسياری از ديگر هنرمندان نيز در كار خود بدين آگاهی رسيده اند  - گدار نيز يكی از آنهاست . گدار به اين كشف ساده رسيد كه" فيلم „ در وهله ی اول از „تصوير" و „صدا" تشكيل شده . برای برجسته ساختن  و مشخص كردن آگاهانه ی اين خصلتها ، می بايست در برخی موارد  „ تصوير „ و „صدا „ را از يكديگر جدا ساخت . برشت توانست اين نوع نگاه را در تئوری فرموله می كند ، ولی تنها در موارد نادری موفق به عملی ساختن اين تئوری شده است .

 بنظر من توانايی „جداسازی عناصر „ درست در نقطه ی مقابل تعريف غالب و اشتباه از هنر قرار دارد كه بر اساس آن اثر هنری بعنوان يك „مجموعه تركيب شده از عناصر „ برسميت شناخته می شود . از طريق اين گونه جدا سازی عناصر ( كه دارای يك مشخصه ی كاملا دمكراتيك است ) به تماشاگر اين امكان داده می شود كه بر اساس تجربه ی شخصی خود رابطه ی ميان  اين عناصر را مكاشفه كند . اين نوع از تئاتر دارای خصلتی فی نفسه ضد ديكتاتوری است . اين نوع نگاه تا حدودی به روش آمريكايیها مرتبط است . يادم می آيد نقاش زنی كه اهل نيويورك است ، به من می گفت : ما آمريكايیها همه آماتور هستيم . در آمريكا يك اصل تثبيت شده وجود دارد : اگر چيزی را واقعا بخواهی ، می توانی انجامش دهی . برشت هم تعريف مشابهی از اين اصل داشت . او می گفت : „ تنها معيار برای استعداد ، خواستن است .  علاقه داشتن به انجام كاری ، خود گواهی بر اين است كه او در اين كار استعداد دارد . „

| (نظر دهيد)

آرشيو