کوشش های نظری



اصغر نصرتي (چهره)

 

اين نوشته نخستين بار در صدمين شماره مجله آرش به چاپ رسيد!

 مقدمه

ردپاي تبعيد و تبعيديان ايراني را مي‌توان تا حدي از دوران قاجار يافت و دنبال کرد. دوران قاجار اما با همه‌ي کمبودهايش در زمينه‌هاي آزادي‌هاي سياسي و اجتماعي چندان در گسترش کمي و کيفي تبعيد و تبعيديان نتوانست "موثر" باشد. و اين شمار آدميان اندک، به جزء چند استثناء، تنها به عرصه‌ي ويژه‌اي، يعني سياست، محدود و مشغول بودند!

اوان دوران رضا شاه نفس تازه‌ايي در جامعه پرالتهاب و نيازمند ايران دميد و سپس در مدتي کوتاه با بگير‌و‌ببندهاي جور‌واجور، دوباره فعالين اجتماعي دچار کمبود آزادي در زندگي اجتماعي شدند و برخي به ناچار ترک کشور کردند و آندسته هم که فرصت نيافتند يا راهي زندانها و يا اينکه عزلت‌گزين شدند!

پايان جنگ جهاني دوم و ضربه هولناکي که نصيب حکومتهاي سلطه جوي جانبدار فاشيسم شد، اين فرصت را به فعالين سياسي و فرهنگي جامعه ايران داد که تا مدتي تبعيد و فشارهاي اجتماعي را فراموش کنند و پايه‌هاي زندگي آزادمنشانه‌اي را برپا دارند و براي فرصت کوتاهي هم که شده آن را با لذت بچشند! اما پايه‌هاي اين زندگي از سالهاي 1328 به شکل جدي يکي از پس ديگري توسط محمدرضا شاه برچيده شد و کودتاي 28 مرداد کشور را به برهوت جانکاه استبداد کشاند. اين واقعه بر پا کننده نخستين پايه‌ي احياي مقوله تبعيد به معناي جدي آن در ايران شد! آري، کودتاي 28 مرداد نقطه عطفه شکل‌گيري فرهنگ تبعيد محسوب مي‌شود. با اينهمه تبعيديان و مهاجرين سياسي متاثر از 28 مرداد بنا به دلايل تعلقات سياسي و اسکان‌گزيني اکثر آنها در کشورهاي سوسياليستي سابق و نبود امکان تحرکات وسيع سياسي ـ فرهنگي از آن نوع که در کشورهاي سرمايه‌داري متداول است، نتوانست منجر به شکل‌گيري هنر تبعيد و تاتر آن شود! تنها گاهي و به مناسبتهايي تحرکاتي از فعاليتهاي هنري در اين دروان ديده مي‌شود که هنوز با مقوله‌ي جدي تاتر تبعيد فاصله بسيار دارد. با اينکه در اين دوران نوشين و برخي از شاگردانش به اجبار راه تبعيد را برگزيده اند.

تبعيد و شکل‌گيري هنر تبعيد به معناي وسيع و جدي آن را ايراني ها "مديون" حکومت جمهوري اسلامي هستند! از همين رو اگر قرار باشد که حکومت‌هاي ايران را از دوران مشروطه تا کنون را از منظر تبعيد و هنر تبعيد، بايد که مدال بزرگي بر سينه‌ي حکومت جمهوري اسلامي نصب کرد. چرا که اين حکومت با تفکر ارتجاعي و سلطه‌جوي سياسي خويش، توانست اولن بالاترين تعداد کمي و کيفي تبعيديان ايراني را به جهان "تقديم" کند، دومن اين خيل عظيم تبعيديان در زندگي اجتماعي خويش با تجربه همه‌ي حوادث دردناکش، در تلاش معنوي خويش سرمايه فرهنگي را ايجاد کنند که با ديگر دوران تبعيد ايراني‌ها تفاوت جدي دارد.

فرهنگ معنوي انسان ترک کشور کرده‌ي ايراني از بهمن 57 تا کنون در عرصه‌هاي متنوع و متفاوت با کم و کيف‌هاي مختلف از چنان ميزان و گسترشي برخوردار گشته که مي‌تواند خود زبان گوياي اين بخش از دوران زندگي ما ايرانيان باشد. پر واضح است که کم و کيف اين فرهنگ تبعيدي در همه عرصه‌ها به يک ميزان نبوده. براي مثال ادبيات داستاني تبعيد و يا در اين اواخر ادبيات زندان به مراتب از غنا و گستردگي بيشتري نسبت به عرصه‌ي ادبيات نمايشي، يا نقاشي و غيره برخوردار گشته است! بررسي دلايل اين امر از حوصله و وظيفه اين نوشتار بيرون است!

  

| (نظر دهيد) 1 نظرداده شده

اصغر نصرتي

مكثي بر تآترتبعيد، مهاجر و مهمان!

كتابنمايش تاكنون چندين بار در باره‌ي تآتر ايرانيان در خارج از كشور، موقعيت و ويژگي‌هاي آن و رابطه‌ي آن با اوضاع سياسي ايران مباحثي را به چاپ رسانده است كه علاقمندان مي‌توانند به شماره‌هاي دوم، پنجم و ششم مراجعه كنند. گرچه طرح اين مباحث در مواردي براي كتاب‌نمايش دشواري‌هايي به بار آورد و حتي كساني بارها نويسنده يا نويسندگان اين مقاله‌ها را به ركيك‌ترين فحش‌ها "مهمان" ! كرده‌اند، با اين وجود اينها موجب نشدند كه كتاب‌نمايش از طرح آنچه به تآتر خارج از كشور مربوط مي‌شود، شانه خالي كند.

تآتر امروز ايرانيان در خارج از كشور پيش از همه و به طور عمده با دو مقوله‌ي مهم روبروست كه يكي از آنها متوجه وضعيت امروز و ديگري متوجه سرنوشت فردايش است.

| (نظر دهيد)

اصغر نصرتي

 

در شماره‌ي قبلي بحثي را گشودم که در بخش نخست آن به دشواري‌هاي تآتر برونمرزي پرداخته بودم و در اين مقاله سعي خواهم کرد به مقوله‌ي چشم‌انداز تآتر برونمرزي بپردازم. آنچه در بخش نخست بيشتر جنبه‌هاي نظري مورد نظر بود و در اينجا سعي دارم براساس آمر و آرقام به موارد عملي تآتر برونمرزي بپردازم. بررسي که بيتاند تا حدي روشنگر آينده‌ي تآتر ايراني باشد.

نخستين هنرمند تآتري که به مقوله‌ي آينده‌ي تآتر برونمرزي ايرانيان توجه کرد و تصويري ياس‌آلودي از ان ارائه داد، پرويز صياد بود. گرچه وي در اين قضاوت بيشتر توجه‌به تآتر تبعيد داشت، اما تجربه نشان داد که نگراني و قضاوت تنها شامل تآتر تبعيد نشد. او در پيامي از جمله چنين مي‌گويد:

" چون تآتر ايراني در تبعيد با نسل اول تبعيدي‌ها- كه ما باشيم- قهرا از ميان خواهد رفت. و اين موج بر آمده دير يا زود فرو خواهد نشست. دير و زودش بستگي دارد به سرعت حل‌شدن جامعه مهاجر در فرهنگ محل اقامت و از سويي به ميزان سو استفاده از اشتياق ايجاد شده در مردمي كه امروز تماشاي يك نمايش ايراني را در كنار رفتن به كنسرت و مجالس پايكوبي محلي از اعراب داده اند يا حتي آن را ترجيح مي‌دهند."

| (نظر دهيد)

سخنرانی خانم بیضایی در جشن روز جهانی تاتر که به کوشش کتاب نمایش در شهر کلن در آوریل 2002 برگزار شد. (سایت چهره)

 

 نيلوفر بيضايی 

امروز در اينجا جمع شده ايم تا روز جهانی تئاتر را جشن بگيريم. تا بگونیلوفر.jpgيیم كه تئاتر زنده است ، هر چند تلويزيون و اينترنت و ويديو كه بيشتر برای مصرف روز برنامه توليد می كنند ، بسياری از مخاطبانش را به خود جلب كرده اند. دنيای عجيبی است. از يك سو حيرت زده به پيشرفتهای سرسام آور تكنولوژيك خيره شده ايم و از مزايای آن بهره می بريم ، ازسوی ديگر شاهديم كه زندگی راحت تری كه اين پيشرفتها برايمان به ارمغان آورده است ، چگونه ما را تنبل تر و ارتباطات اجتماعی مان را محدودتر كرده است. روزنامه خريدن، بدنبال كتابی از يك كتابخانه به كتابخانه ی ديگر دويدن، قرار ملاقات گذاشتن در تئاتر يا سينما ، همه و همه رفته رفته به اموری زئد تبديل می شوند . بجای همه ی اينها می توان در خانه ی گرم و نرم نشست و با صرف وقت كمتر به سرف كردن در اينترنت پرداخت و از تمامی اطلاعات بهره مند شد. ديگر به دوست و آشنا و همصحبت نيز نياز چندانی نداريم ، چرا كه می توانيم ساعتها در اتاقهای "چت" با هر كس در هر كجا مكاتبه كنيم ، بدون اينكه لزومی در ديدن طرف مقابل و ايجاد ارتباط نزديكتر با او را حس كنيم . در يك جمله روز بروز منزوی تر می  شويم . تئاتر يك هنر اجتماعی است كه مهمترين ويژگی اش در همين ارتباط مستقيم و انسانی است كه با تماشاگر - مخاطب برقرار می كند. تئاتر به اين ارتباط وابسته است و بدون آن مرتب دليل وجودی اش بزير علامت سوال خواهد رفت . خواهد مرد . بهمين دليل است كه امروز در سطح جهانی و در جامعه ی تئاتری دنيا بحران تئاتر در صدر موضوعهای  كليه ی مجامع تئاتری قرار دارد. برای همين تئاتر امروز بر ای  اينكه بماند بناچار مرتب از خصلت تئاتری خود فاصله می گيرد تا بتواند سر پا بماند. بعبارت ديگر تئاتر امروز ديگر آن مفهوم كليدی را در نقد اجتماعی و به سخره گرفتن روزمرگی نمی تواند بازی كند ، چرا كه مفهوم زندگی اجتماعی در اروپا بكلی تغيیر كرده است. شايد بهمين دليل است كه در دهه های اخير ديگر از آن جرقه ها در عالم تئاتر و از نوابغ تئاتری خبری نيست. شايد برای همين است كه تعداد كسانيكه در مورد تئاتر و در زمينه های تئوريك می نويسند ، روزبروز كمتر می شود. شايد برای همين است كه به هر كتابفروشی كه سر بزنی ، بخش تئاتر آن روز بروز باريكتر و محدودتر می شود و وقتی بپرسی تازه ترين كتابهايی كه در زمينه ی  تئاتر به چاپ رسيده اند كدامند، به متون ده پانزده سال پيش كه تجديد چاپ نيز نشده اند رجوعتان می دهد. شايد برای همين است كه آنچه را كه می يابی نيز بيشتر به خاطره گويی می ماند. انگار كه عده ای در سوگ يك دوران مرده به حافظه رجوع می كنند تا مرده را گرامی بدارند. با اينهمه تئاتر نمرده است. هنوز هستند تئاتريهايی كه از افتادن به دام روزمرگی پرهيز می كنند، كه به سختی اما كار می كنند و می آفرينند و هنوز مخاطبی هست كه از تنبلی ذهنی اجتناب و از دستگاه تئاتر حمايت می كند. تا زمانيكه اينان هستند، تئاتر نخواهد مرد.

| (نظر دهيد) 2 نظر داده شده

بهروز قنبرحسينی

 

این مطب نخستین بار در شماره دوازدهم کتاب نمایش به چاپ رسید. (چهره)

 

 

با قيد شرط گمانه که اين نوشتار نه آغازی است بر يک بحث نه پايانهای بر آن، بلکه اشاره به ديدگاهی است که اخيرا مورد بحث قرار گرفته است. چندی است که بحث بر سر تآتر خارج از کشور باز شده و بسياری نقطه نظرهايی را واگويه کرده‌اند چندی بر اين تلاشند که تعريفی بيابند بر مفاهيمی چون تآتر تبعيد، تآتر مهاجر و . . . و بسياری پر تلاشترند که بر تآتری که توليد می‌کنند لباس تبعيد بپوشانند.

نيازی به توضيح نيست تآتری را که امروزه در جهان مطرح است را ما تا يک سده گذشته نداشتيم. در حقيقت نه ما ارسطويی داشتيم که " فن شعر" بنويسد و تراژدی را تعريف کند، نه مولير، شکسپير، چخوف و ... تا هر کدام فصلی نو از تاريخ تآتر را بگشايند. ما هيچکدام از اينها را نداشتيم ، هر آنچه که بوده دوره گردانی که نقل حکايت‌های شاهنامه فردوسی را در قهوه‌خانه‌ها می‌گفتند و همراه با نشئه چای و قليان مشتريان را نشئه‌تر می‌کردند. عظمت تآتر ايران که بسياری بر آن می بالندتعزيه است که نه نمايشنامه‌نويس، نه طراح صحنه و لباس و نه حتی کارگردان _ به مفهوم امروزی آن _ داشته، هر آنچه که بوده در خرابه‌ها و بيغوله‌ها تنی چند به واسطه ثواب اخروی و برای دستيابی به مکانی در بهشت دست به اجراهايی می زدند.

 

| (نظر دهيد)

آرشيو