September 2009 Archives
«یک پرونده، دو قتل» عنوان نمایش جدید نیلوفر بیضایی است که به تازگی برای صحنه آماده کرده است. این نمایش به زودی در فرانکفورت و احتمالن در چند شهر دیگر آلمان اجرا خواهد شد.
شنبه 31 اکتبر، پنجشنبه 1 نوامیر و همچنین یکشنبه 17 ژانویه اجراهای این نمایش در فرانکفورت خواهد بود.
علاقمندان برای اطلاعات بیشتر در این زمینه به سایت خانم بیضایی که در بخش پیوندهای تارنمای ما آماده است مراجعه کنند.
نمایش آخرین عاشق آنشین به کارگردانی علی جلالی در شهر کلن از 29 آگوست با نخستین اجرای خود در تاتر سورین بورگ به روی صحنه رفت و تا پایان امسال نیز بر روی صحنه خواهد ماند. این نمایش به زبان آلمانی و با سبک و سیاق کمدی نوشته و اجرا شده است.
ترجمه و تلخيص: شهلا حمزاوي
· آشنايي
وِندي واسرشتاين نمايشنامهنويس معاصر آمريکايي به سال 1950 در بروکلين و در خانوادهيي لهستانيتبار يهودي و نسبتا مرفه متولد شد. خود او معتقد است که ترکيب فضاي تربيتي- فرهنگي داخل و خارج خانه در شکلگيري شخصيتي و هنري او قطعا نقش داشته است.
تحصيلات ابتدايي و متوسطه را وندي در مدرسهي دخترانهي ممتاز منطقهي مانهاتان و تحصيلات دانشگاهياش را در کالجهاي صاحبنام مونتهوليوک Mount Holyoke و سيتيکالج گذراند. در سال 1973 بلافاصله پس از دريافتِ فوقليسانس اولين نمايشنامهي طنز خود را نوشت که در همانسال هم در تآتر کوچکي در برادوِي به اجرا درآمد.
بهروز قنبرحسيني
"اندازهي يک چيز"[1]عنوان يکي از آخرين نمايشنامههاييست که نايل لابوتِه[2]، نمايشنامهنويس معاصر انگليسي، در سال 2001 نوشته و در همان سال در لندن اين نمايش به روي صحنه رفت. اين نمايشنامه در تاريخ بيست و چهارم نوامبر در شهر کلن آلمان اولين شب اجراي خود را پشت سر گذاشت. آنچه که در زير مي خوانيدگزارشي از اجراي آن شب و همچنين معرفي نويسنده و خلاصهاي از اين نمايشنامه است.
گروه تآتر چهره با اجراي نمايشنامه «دو چهره ي کارفرما»، اثري از «لويي وآلدز» به سال ۱۹۸۱ در ايران به خانواده ي تاتريها پيوست. در سال ۱۹۹۵ اين گروه دوباره کار خود را با اجراي نمايشنامهي «عاقبت قلم فرسايي» اثر غلامحسين ساعدي (گوهر مراد) آغاز کرد.
يک سال بعد گروه با افراد تازه نفستری نمايشي براي کودکان با نام « بُزبُز قندي» را تدارک ديد که در نوع خود از کارهاي موفق اين گروه محسوب ميشود. اين نمايش با سه سال اجرا در شهرها و کشورهاي مختلف اروپايي توجه بسياري از تماشاگران خردسال ايراني را به خود جلب کرد.
در سال ۱۹۹۷ نمايش «مامور امنيتي» توسط گروه به روي صحنه رفت که اين نمايش برداشتي آزاد از نمايشنامه «پليس» اثر «سلاومير مرژوک» نمايشنامه نويس به نام لهستاني بود.
«شاپرک خانم» اثر «بيژن مفيد» دومين نمايش ويژه کودکان گروه تآتر چهره بود که در سال ۱۹۹۸ به روي صحنه آمد. يک سال بعد گروه نمايش «کله سفيد» اثر «ابراهيم مکي» را بر روي صحنه برد.
در سال ۲۰۰۰ همکار تازه نفسي، «بهروز قنبر حسيني»، به گروه پيوست. که نخستين ثمره ي همکاري وي با گروه اجراي نمايش «دونه برفي پشت پنجره» بود. سال ۲۰۰۱ گروه توانست دو نمايش «رضا بيک ايمانوردي» اثر ابراهيم مکی و به کارگردانی نويسنده و نمايش ويژه کودکان «دويدم و دويدم» ، به کارگردانی اصغر نصرتی) را به روي صحنه آورد.
در سال ۲۰۰۳ «روياي ساحل سبز» به نويسندگي و کارگرداني بهروز قنبر حسيني به روي صحنه آمد. «شازده کوچولوي پير» ثمره تلاش گروه تآتر چهره در سال ۲۰۰۴ بود و «کريم شيرهای و ناصرالدين شاه» آخرين تلاش نمايشی اين گروه محسوب میشود. که در پايان همان سال در آرکاداش تاتر به روی صحنه رفت. آخرین کار گروه تاتر چهره نمایش «خروس زری، پیرهن پری» اثر زنده یاد احمد شاملو بود که در سال ۲۰۰۵ در سالن کانون فرهنگی چهره و به کارگردانی اصغر نصرتی به روی صحنه رفت.
سرپرست گروه تاتر چهره
اصغر نصرتی
بهمن فُرسي
ميدانم چرا اين فکر پيش آمده است که صادق هدايت در کسوت يک «ويژهنامه» يا چيزي در حدود آن به چارسوق نمايش پاگشا بشود. يک علت آن اين است که علي نصيريان چل! سال پيش «محلل» و «مُردهخورها»ي هدايت را به صحنه کشاند. البته با همانقدر دستاکري به قصد تبديل «داستان» به «نمايش» که از او ساخته بود. چلسال پس از آن هم، در نخستين فستيوال تآتر ايرانيان در پاريس، صدرالدين زاهد، با برداشتي فنشناسانه «لوناتيک ـ هوسبازـ»هدايت را به قالب نمايش درآورد.
خود هدايت هم که يکي دو ارتکاب تحت عنوان «راز آفرينش» و «پروين دختر ساسان» به نيت نمايش دارد که نتيجهي آن نهچندان نمايش بلکه تنها بهرهگيري از «قالب گفتوشنود» براي بيان مقصود نويسنده از کار درآمده است.
اما، اين علتها به کنار، هدايت در اصل نويسندهي پيشگام و اثرگذار در داستان کوتاه است. چندگامي هم جستارگر است. يکي دو وجب هم مترجم. با اين پيشدرآمد، صاف و پوستکنده بگويم که هواکردن هدايت زيرگذر تيارت وطني نشانهي کمبود موضوع در پاتيل مطبوعات، يعني در اين موضع و مورد چنتهي «کتاب نمايش» است. يا به اين معناست که چون درامنويس معتنابهي نداريم، پس نمايش را در خورجين نويسندهي نامدار پيجويي کنيم. اگر همين باشد آنچه که در کلهي کتاب نمايش گذشته و آن را به ارتکاب ويژهنامهي هدايتيه! واداشته، پس بايد در گوشي خدمت ايشان هراي! کشيده شود که در اشتباهاند. زبان فارسي، دستکم پنج دههي مستمر است که در «داخل» و بيش از دو دهه است که در «خارج» بسيار اثر نمايشي پس انداخته و کتاب نمايشِ نوعي حالاحالاها ميتواند ذرهبيناش را ـ اگر دارد ـ روي آنها ميزان، و برونسازه و درونمايهشان را کالبد شکافي و جُرمشناسي کند.
بخش سوم
طبق قولي که در شمارهي پيش داده بودم، در اين شماره و شمارهي آينده كه آخرين قسمتِ اين بحث خواهد بود، به تحليل چهار نمايشنامه از پتر وايس كه ساختاري مستند دارند خواهم پرداخت و در پايان با اشاره به نقدهايي كه بر تآتر مستند وارد شده است، يك نتيجهگيري كلي خواهم كرد. در اين شماره دو نمايشنامهي "آوازهاي پوپِنس لوزيتاني" و "بحث ويتنام" را مورد بررسي قرار ميدهيم.