تئاتر مستند

نيلوفر بيضايی

بخش سوم

 

طبق قولي که در شماره‌ي پيش داده بودم، در اين شماره و شماره‌ي آينده كه آخرين قسمتِ اين بحث خواهد بود، به تحليل چهار نمايشنامه از پتر وايس كه ساختاري مستند دارند خواهم پرداخت و در پايان با اشاره به نقدهايي كه بر تآتر مستند وارد شده است، يك نتيجه‌گيري كلي خواهم كرد. در اين شماره دو نمايشنامه‌ي "آوازهاي پوپِنس لوزيتاني" و "بحث ويتنام" را مورد بررسي قرار مي‌دهيم.

 

"(Gesang vom lusitanischen Popenz)مورد اول : "آوازهای پوپنس لوزيتان 

موضوع اين نمايش مستند ،سياست دولت پرتقال در آنگولا و موزامبيك و استثمار خشونت آميز آفريقايی ها توسط آنها و همچنين تحت فشار قرار داشتن مردم پرتقال توسط دولت در دهه ی شصت است. وايس همچنين حمايت "ناتو" را از دولت پرتقال مورد نقد قرار می دهد. وايس در اين نمايش نيز به تاثيرات مخرب سيستمهای ديكتاتوری بر مردم می پردازد. در مقايسه با نمايش "محاكمه" كه در آن به رنج قربانيان رژيم هيتلر می پردازد، در "پوپنس" به طغيان ستمديدگان بر ضد استثمار و ستم پرداخته می شود. اگر "محاكمه" را بعنوان مقطع درگيری با "گذشته" در نظر بگيريم، در "پوپنس" موضوع اصلی "جهان سوم" است. اين نمايش درست در مقطع بحثهای علنی و عمومی و حركات اعتراضی جنبشهای ضد استعماری نوشته شده است.

از آنجا كه وايس در مورد منابع مستندی كه در اين نمايش بدانها استناد شده است ، اطلاعات دقيقی نمی دهد ، برخی منتقدين درستی اين ادعای وايس را كه جهان غرب از دولت پرتقال حمايت كرده است ، مورد ترديد قرار داده اند .

در اين نمايش پتر وايس به نقطه نظرات ماركسيستی كاملا نزديك شده و استثمار كنندگان را مورد حمله قرار می دهد. در اينجا ديگر مثل "محاكمه" ، قاتلين در عين حال قربانی نيستند ، بلكه خط جدايی ميان موضع "استثمار كننده" و "استثمار شونده" كاملا محسوس است.

درباره ی متن

اين نمايش از يازده صحنه ی كوتاه تشكيل شده است. پنج صحنه ی اول تشكيل دهنده ی اكت اول هستند و شش صحنه ی بعدی ، اكت دوم را تشكيل می دهند.

در صحنه ی اول "پوپنس" در يك پيش درآمد معرفی می شود و به تماشاگر اطلاعاتی در مورد اصول اوليه ی سياست حاكم بر پرتقال داده می شود. صحنه ی دوم به تاريخ "ميسيون احيای تمدن " پرتقال در آفريقا پرداخته می شود . در صحنه های سه تا پنج شرايط زندگی و كار در آفريقا (بعنوان مستعمره ی پرتقال) نشان داده می شود.

در حاليكه در اكت اول مردم آفريقا و پرتقال بعنوان قربانيان سياست استثماری دولت پرتقال معرفی می شوند ، در اكت دوم نشان داده می شود كه چگونه مردم سياه پوست آنگولا برای طرح خواسته های خود و رهايی از يوغ استعمار در صدد تشكيل جنبشهای آزاديخواهانه بر آمده اند. در صحنه ی هفت به زير بنای اقتصادی سياست استعماری پرتقال پرداخته می شود. صحنه ی هشت آغاز مبارزات مسلحانه و تلاش دولت پرتقال همراه با دولتهای عضو ناتو برای سركوب اين مبارزات بنمايش گذاشته می شود. صحنه های نه و ده به امكانات سياسی و اقتصادی پرتقال و كشورهای همراه می پردازد و در صحنه ی آخر نشان داده می شود كه در كشور پرتقال نيز يك جنبش اپوزيسيون در مقابل حكومت در حال شكل گيری است.

شخصيت پردازی

وايس در اين نمايش از شخصيت پردازی فردی تك تك فيگورها كاملا اجتناب می كند. در مقايسه با نمايش "محاكمه" ، در اينجا وايس قدم ديگری در جهت تشريح غير فردی بودن خصايل فيگورها بر می دارد. هدف وايس ، روشن ساختن اين نكته است كه "پوپنس" ( كه در واقع همان آنتونيو سالازار ، رئيس وقت رژيم فاشيستی پرتقال است) ، بعنوان سياستمدار بتنهايی مسئول سياست حكومتش نيست، بلكه "ماسكی" است كه كاربرد سياسی و اجتماعی يك گروه را نمايندگی می كند. شخصيت "پوپنس" بعنوان يك ديكتاتور ، زمانی برای مردم روشن می شود كه دفاع از منافع سياسی خود را بعنوان هدف بر می گزيند. وايس تغيیر پذيری رابطه ميان حاكم و مردم تحت حاكميت را آنجا نشان می دهد كه فيگور پوپنس را سرنگون شده می نماياند. در اينجا پيش از هر چيز، فاكتهای عينی تك تك ايستگاههای سركوب غير انسانی نشان داده می شود و نه تحليل درگيری روانی "فرد" با نتايج اين سركوبها.

وايس از طريق استفاده از هر بازيگر در چند نقش ، بر روی قابل تعويض بودن موقعيت افراد در شرايط گوناگون و قابل تكرار بودن وقايع انگشت می گذارد. در نگاه حاكم بر اين نمايش، مبارزه نه برای رسيدن به مقاصد فردی ، بلكه برای تامين منافع جمعی انجام می گيرد. با وجود اينكه در اين نمايش امكان هر گونه "همذات پنداری" مسدود شده ، اما از طريق تحريك احساس تماشاگر ، نوعی حس همدردی از وی می طلبد. با اينهمه فيگورهای بنمايش در آمده ، از حيطه ی تجربه ی روزمره ی زندگی تماشاگر دور می مانند.

اجتناب از "شخصيت پردازی" فردی ، مهمترين پيش شرط اجرای تكنيك "طراحی سياه و سفيد" است. تمركز بر روی فاكتورهای اجتماعی به نويسنده اين امكان را می دهد كه "خوب" و "بد" را از يكديگر كاملا جدا كند. بدين ترتيب "طرح انقلاب" از بطن همين غير فردی ساختن طراحی فيگورها متولد می شود.

خصلت الگويی نمايش

در اين نمايش "سالازار" يا "پوپنس" به نام ناميده نمی شود ، بلكه به او "خائن" گفته می شود. كشور پرتقال نيز "لوزيتانی" ناميده می شود (لوزيتانی نام يكی از استانهای سابق رومی پرتقال است) ، در حاليكه كشورهای آنگولا يا موزامبيك اسم برده می شوند.

دليل اين امر اين است كه وايس نمی خواهد تك نمونه ها را محكوم كند ، بلكه هدف اصلی او بزير علامت سوال بردن سياست استعمارگر و يا نشان دادن خصلت الگويی يك نمونه برای نمونه های بسيار ديگر است.

بهمين دليل نيز در بازگويی نمايشی ، تاريخهای مشخصی ذكر نمی شوند ، بجز دو مورد: استثمار پانصد ساله و تاريخ ١٥ مارچ ١٩٦١( آغاز مبارزات آزاديخواهانه). موضوع اصلی اين نمايش نه پرداختن به درگيری ميان فرهنگ اروپايی و آفريقايی است و نه پرداختن به مسئله ی نژاد پرستی، بلكه نشان دادن تضاد منافع طبقاتی است.

شكل اجرايی

تفسير اسناد، كه بصورت مكالمه ی مستقيم با تماشاگر اجرا می شود، در اينجا يكی از مهمترين پايه های نزديك شدن خصلت آموزشی و آژيتاتيو نمايش را تشكيل می دهد . و هدف سياسی نويسنده نيز همين است . اما در اينجا فقط به بازتاب دادن نظرات نويسنده بسنده نمی شود، بلكه مرتب بر منابع مستند انگشت گذاشته می شود. علاوه بر تفاسير در اين نمايش از پرنسيب در مقابل يكديگر قرار دادن "تز" و "آنتی تز" به شيوه ی "تكنيك مونتاژ" استفاده می شود. وايس ادعاهای نمايندگان سيستمهای استعماری را از طريق نشان دادن وضعيت سياسی و اجتماعی مردم تحت ستم مورد ترديد قرار می دهد. در اينجا نشان داده می شود كه ادعای دولتمردان و يك ا قليت صاحب قدرت مبنی بر اينكه حقانيت خود را از "خدا" و به جهت نمايندگی "ارزشهای والا" بدست آورده اند ، چيزی نيست جز نمايندگی و حفاظت از امتيازات سياسی و اجتماعی اين اقليت.

تغيیر سريع موضوعات در اين نمايش ، برای تماشاگر اين خطر را در پی دارد كه بدليل تعدد موضوعات بخشهای مهمی از روال نمايش و محتوا را از دست بدهد ، بهمين دليل نيز بخشهای مهم ، بعضا توسط گروه كر در آوازها تكرار می شوند. در عين حال وايس در اين اثر نيز از عناصر نمايشی فراوانی استفاده كرده است ، از جمله: آواز، رقص و پانتوميم. ديناميك شكل اجرايی بر اساس تاكيد بر شكل گيری يك نيروی فراگير سياسی ، يعنی جنبشهای آزاديخواهانه در آفريقا و پرتقال طرح ريزی شده است. استفاده از پرولوگ، اپيلوگ، ماسك و صحنه های نمونه وار جای گرفته در كل نمايش ، از يكسو باعث درگير شدن تماشاگر با نمونه های مشخص می شود و از سوی ديگر از ايجاد اين ذهنيت در تماشاگر كه آنچه در صحنه اتفاق می افتد از زندگی او جداست ، جلوگيری می كند. نمايش با يك پرولوگ آغاز می شود . در اين پرولوگ به شيوه ی تئاتر خيابانی / بازاری از پرده ی قرمز ابريشمی استفاده شده و همچنين بازيگران مستقيما با تماشاگر صحبت می كنند . هدف از اين شيوه ، فعال كردن تماشاگر در داوری ماجرا و در عين حال ايجاد يك فاصله ی منقدانه با اوست. روال بازی در اين نمايش ، روال اپيك است . گزارش و تفسير اساس فضای نمايش را تشكيل می دهند، در حاليكه ديالوگ ميان بازيگران و يا صحنه های نمونه وار جای داده شده در روال نمايش ، تنها بخش محدودی را در بر می گيرند.

مثلا در صحنه ای كه "آنا" ، يكی از فيگورهای نمايش حضور دارد، وی بصورت مستقيم با تماشاگر حرف می زند و در همين حال پشت سر او كارگری را می بينيم كه به اردوگاه كار اجباری برده می شود . اين تصوير بصورت "سايه بازی" اجرا می شود. بعبارت ديگر پشت پرده، دو بازيگر بصورت پانتوميم ، موقعيت را بازسازی می كنند و جلوی پرده بازيگر ديگری حرف می زند.

مثال ديگر ، صحنه ی ديالوگ ميان "پوپنس" و رئيس بانك است . در اينجا گفتگوی ميان ايندو مرتب توسط تفاسير افشاگرانه ی يك مفسر قطع می شود.

با استفاده از ماسك ، كاربرد اجتماعی هر يك از فيگورها مشخص می شود. مثلا "پوپنس" ماسك لاشخور به صورت دارد و رئيس بانك ماسك روباه. در همين صحنه در جايی كه ايندو با يكديگر می رقصند ، هردو در حين رقص تلاش می كنند تا به جيب ديگری دستبرد بزنند.

فرم بازيها در اين نمايش با استفاده از شيوه های فاصله گذاری و تغيیر نقش (هر بازيگر چند نقش را بازی می كند) شكل گرفته است. اينكه در دستور كارگردانی بر اين نكته تاكيد شده كه گريم ، لباس و ماسك نبايد در جهت متفاوت نشان دادن نقش اروپايی از نقش آفريقايی استفاده شود، نشاندهنده ی خصلت "ضد تخيلی" نمايش است .

در مقايسه با نمايش "محاكمه" كه در آن تعويض نقش تنها در ميان افراد گروه قربانيان (بازيگران نقش قربانی) انجام می گيرد، در اين نمايش نظرات ، جايگاهها و رفتارها در هر دو گروه استثمارگران و استثمار شوندگان تغيیر می كند.

"آوازهای پوپنس لوزيتانی" ، نمونه ای در "تئاتر مستند"

با وجود اينكه در اين نمايش عنصر گزارش و تكيه بر فاكتهای واقعا موجود، اساس كار را تشكيل می دهد ، خود نمايش بهيچوجه غير تئاتری بنظر نمی آيد . زبان نمايش در يك تغيیر و تبديل ميان نثر و شعر- ترانه های ريتميك در نوسان است و در عين حال استفاده از گروه كر( خوانندگان) كه برخی نكات را با آواز تكرار می كنند ، عنصر زبان شكل زنده ای پيدا می كند . استفاده از عناصر فولكلور در حين اينكه فضا ی نمايش را "خودمانی " می كند ، بازتاب دهنده ی روحيه ی مردم تحت ستم نيز هست .

در عين حال ، نكات زير، اساس مستند اين نمايش را برجسته تر می سازد:

- كليه ی مواد و اطلاعات استفاده شده در اين نمايش از اسناد موجود برگرفته شده و از نگاه و نقطه نظر اجتماعی/سياسی نويسنده پرداخته شده است.

- وايس از اضافه كردن تجربه های ناشده و وقايع خيالی اجتناب می كند.

- سرنگونی "پوپنس" و همچنين رقص "پوپنس" با رئيس بانك ، اختراعات نويسنده نيستند، بلكه در واقعيت نيز اتفاق افتاده اند، اما نوع پرداخت صحنه ای آنها مسلما از درك هنری و زيبايی شناسانه ی نويسنده و كارگردان و همچنين از ديدگاه سياسی خاص وی نشات گرفته است.

نگاهی انتقادی به نمايش " آوازهای پوپنس ..."

اين نوع نمايش از اين ديدگاه حركت می كند كه ميزان و نوع اطلاعاتی كه تماشاگر در مورد موضوع مورد بحث نمايش دارد ناقص و بخشا اشتباه است. برای همين نيز در كليه ی بخشهای نمايش ، از سخنان "پوپنس" گرفته تا حرفهای ژنرال، از تفسيرها گرفته تا... تلاش می شود تا مورد به مورد ، واقعيت مورد نظر نويسنده فاش و برای تماشاگر روشن شود. همين نكته باعث می شود كه تماشاگر وقت و فضايی نيابد تا به خود بنگرد و با پيشداوريهای و حسهای خود برخورد كند. بعبارت ديگر وايس نشان نمی دهد كه چگونه به اين جايگاه و نقطه نظر سياسی رسيده است و "واقعيت" را از بطن اسناد بيرون كشيده است. پس وايس از اين پيش فرض حركت می كند كه اسنادی كه در دسترس داشته با واقعيت منطبق بوده اند. با اين شيوه، شايد بشود اطلاعاتی را در اختيار تماشاگر گذاشت، اما آيا اثبات حقانيت و انطباق اطلاعات نمايش با واقعيت نيز ممكن است؟

نتيجه اينكه آن دسته از تماشاگران كه از نظر سياسی با نويسنده همنظراست، نظرات خود را تايید شده می يابد، اما آنان كه يا با نويسنده هم نظر نيستند و يا در نگاه خود به موضوع مردد ، با مقدار زيادی اطلاعات روبرو می شود كه تنها به آشفتگی ذهنی

می انجامد. ارنست بلومه١ در نقد اين اثر می نويسد : " يك ديدگاه تنها زمانی می تواند به حقانيت برسد كه نتيجه ی درگيرشدن جدی با يك ديدگاه ديگر باشد. دقيقا همين درگيری در آثار وايس قابل انجام نيست ، چرا كه ديدگاه مخالف را از پيش مردود فرض كرده و آن را قابل برخورد نمی داند. بعبارت ديگر ، وايس در حين اينكه نمايندگان ديدگاه مقابل را در نمايش شركت

می دهد، به نظرات آنها وزن قابل برخوردی نمی دهد . وزنی كه اگر وجود می داشت ، منجر به عكس العمل تماشاگر می شد..."

مورد دوم: "بحث ويت نام" (Viet- NAM Diskurs)

در دوران جنگ جهانی دوم ، در ويتنام يك جنبش كمونيستی بوجود آمد كه به در سال ١٩٤٥ به تشكيل يك جمهوری تحت رهبری "هوشی مين"، انجاميد. در همانسال فرانسه به ويتنام حمله كرد تا از "حق داشتن مستعمره" در كشورهای هندوچين دفاع كند. در اين جنگ فرانسه در سال ١٩٥٤ شكست مفتضحانه ای خورد ، كه بدنبال آن ويتنام به دو كشور تقسيم شد: ويتنام شمالی به ساختاری كمونيستی و ويتنام جنوبی كه از حمايت آمريكا برخوردار بود. پس از اوج گرفتن جنبش كمونيستی در ويتنام جنوبی ، آمريكا وارد ميدان شد و در دهه ی شصت به ويتنام حمله كرد.

پتر وايس در پايان دهه ی شصت تصميم گرفت كه با تئاترش به حمايت از ويتنام بپردازد.

ساختمان نمايش " ويت- نام"

نمايش از دوقسمت تشكيل شده است كه هر قسمت ١١ مرحله دارد. (عدد ١١ يادآور ساختمان "كمدی الهی" است كه در قسمتهای پيش بدان پرداختيم) .

هدف اصلی در قسمت اول ترسيم وضعيت ستمديدگان كه در انتظار رهايی هستند ( بخش "بهشت" ) . با اينهمه در اينجا هدف نشان دادن رنجهای ستمديدگان نيست ، بلكه نشان دادن پتانسيل قيام مردمی.

در قسمت دوم به سياست آمريكا و همراهانش يعنی قدرتمداران پرداخته می شود.اين قسمت به بخش "دوزخ" كمدی الهی نزديك است كه نشاندهنده ی قدرتمداران است. بخش "برزخ" كه ميان دوزخ و بهشت است و نشاندهنده ی آلترناتيو است ، در هردو قسمت (١و٢) وجود دارد.( مردم ويتنام با وجود تحمل شكستها ، مبارزه را ادامه داده اند). اين تقسيم بندی همانطور كه بعدا نشان خواهيم داد ، بدليل پايه ی غير ديالكتيكی تقسيم به سه دنيا، آنطور كه وايس در نظر دارد، برای پرداختن به شرايط پيچيده ی اجتماعی مناسب نيست.

تيتر اصلی نمايش ، بسيار طولانی است و از ساختاری اپيك برخوردار است كه مركز ثقل را از ستمديدگان به ستمگران منتقل می كند:

تيتراصلی نمايش : بحث در باره ی پيشزمينه و روال نبرد آزاديخواهانه طولانی مدت در ويت نام بعنوان مثالی برای نشان دادن ضرورت مبارزه مسلحانه ستمديدگان بر ضد ستمگران همچنين تلاشهای ايالات متحده آمريكا برای نابود ساختن پايه های انقلاب.

ساختمان نمايش بر اساس استفاده از "كلاژ" بنا نهاده شده است . در اينجا با با يك موضوع اصلی روبرويیم كه از تعداد زيادی موضوعات فرعی تشكيل شده است.

قسمت اول

در بخش اول از قسمت اول به جنگ ويتنامی ها با چينی ها بر سر تقسيم اراضی پرداخته ميشود . اين جنگ به پيروزی چينی ها منتهی می شود. نويسنده در اينجا به سرهم كردن وقايع منفرد اكتفا می كند . بعبارت ديگر روند اجتماعی تحليل يا توضيح داده نمی شود، بلكه خود واقعه در جملات كوتاهی گزارش داده می شود. موضوع اين بخش نشان دادن روند شكل گيری اراده ی جمعی در نبرد بر عليه سلطه ی بيگانه و برای رهايی است و هدر عين حال بيان اين نكته كه با قطع سلطه ی بيگانه ، استثمار و بهره كشی از انسانها به خودی خود از بين نخواهد رفت. با وجود اينكه اوضاع زندگی مردم بهتر شد، اما در انتها تنها يك سلطه گر جای خود را به سلطه گر بعدی داد. هر چند دهقانان توانستند جلوی نفوذ هلند و پرتقال را بگيرند، اما مبارزه را تا مرحله ی رسيدن به خواسته هاشان ادامه ندادند. آنها به رهبری دل بسته اند به آنها خيانت كرد و همراهان سابق خود را كنار گذاشت. بهمين دليل نيز صاحب امتيازان سابق كه مردم آنها را رانده بودند، اينبار توانستند با پشتيبانی فرانسه دوباره پيروز شوند و بدين ترتيب ، فرانسه توانست كليه حقوق معامله در ويتنام را بدست آورد و دوران " سلطه ی استعماری" فرانسه بر ويتنام آغاز شد.

وايس موفق نمی شود دلايل تاريخی شكست جنبش دهقانان را روشن كند. او تنها به تاكيد بر تناقضات ميان خواسته های دهقانان و اهداف زمينداران اكتفا می كند. بهمين دليل نيز نويسنده نمی تواند نشان دهد كه دهقانان بدليل ضعف خواسته های سياسی و اقتصاديشان قادر به جايگزين ساختن يك سيستم جديد نيستند.

از سوی ديگر از آنجا كه وايس هيچ دليلی برای خيانتهای مكرر رهبر دهقانان ارائه نمی دهد، اين تصور ايجاد می شود كه تاريخ تنها از يك روال تكرار شونده ی جايگزينی يك ستمگر بجای ستمگر ديگر تشكيل شده است. همين نكته باعث می شود كه روند شكل گيری مبارزات بعدی منطق وجودی خود را از دست بدهد.

سر انجام در بخش ششم اين قسمت به شكل گيری سرمايه داری و وخيم تر شدن وضعيت دهقانان می رسيم. وايس در اينجا از نشان دادن نقش مثبت سرمايه داری در انحطاط فئوداليسم صرف نظر می كند. بعبارت ديگر از اينجا ببعد به نمايش رشد آگاهی مردم اكتفا می كند ، بدون اينكه به تغيیر شرايط اجتماعی كه اين خودآگاهی نتيجه ی آن است، اشاره ای بكند.

بخش هفتم نشان می دهد كه دهقانان و كارگران در مبارزه بر عليه فرانسه شانسی ندارندو در قسمت هشتم سر انجام آگاهی سياسی مردم به حد لازم می رسد. در عين حال نشان داده می شود كه چگونه سربازان ويتنامی در جنگ جهانی اول در كنار فرانسويان و بر ضد مردم و منافع خود می جنگند. وايس برای نشان دادن نمونه ای از چگونگی نبرد برای منافع خود ، از مثال انقلاب اكتبر روسيه بهره می جويد ، بدون اينكه روشن كند را ويتنام به كجا ختم خواهد شد. در پايان اين قسمت نتيجه گيری می شود كه پيروزی انقلاب اكتبر به يمن شجاعت روسها ممكن شده است. سوالی كه در اينجا پيش می آيد اين است كه آيا ويتناميها بدليل "ترسو" بودن شكست خوردند؟

در قسمت نهم دو فاكتور مهم رشد انقلاب ، يعنی رشد آگاهی سياسی و ارگانيزاسيون قوی نشان داده می شود. در جنگ جهانی دوم، ژاپنيها جای فرانسويان را می گيرند و بهمين دليل، جهت مبارزه به سوی ژاپنيها تغيیر می كند. در پايان قسمت يازدهم ،جنگ يك ملت آگاه با قدرتهايی ترسيم می شود كه خواهان ايجاد شرايطی برای بازگشت فرانسويان هستند.

يكی از تفاوتهای اين نمايش با نمايشهای قبلی وايس در اين است كه در اينجا وقايع تاريخ با رعايت تقدم زمانی بازگو می شود . هدف نويسنده اين است كه روند شكل گيری آگاهی سياسی در ويتنام را كه تاريخ آن كشور نقش مهمی در آن بر عهده دارد، نشان دهد.

پرداخت " فيگورها"

هيچيك "ستمگران" در اين نمايش شانه های مشخص شخصيتی و فردی ندارند و قابل تمايز نيستند. تفاوت شكل حكمرانی نيز تنها بر اثر پيش شرطهای متفاوت اجتماعی تبيین شده است. اين نوع ساده انگاری در اكتفا به نشان دادن تضاد ميان ستمگر و ستمديده باعث می شود كه جايگاههای تاريخی وقايع و افراد از نظر پنهان بماند و اين تصور ايجاد شود كه در يك روال يكنواخت ، تنها جای قدرتمداران با يكديگر تعويض شده است. بر عكس ، در جايی كه به قدرتمداران سلطه گر بيگانه پرداخته می شود، اهداف و وسايل بكارگرفته شده توسط آنها كاملا روشن نشان داده می شود. تاكيد بر اينكه قدرتمداران ويتنامی در جايی كه منافعشان ايجاب كند، دست در دست بيگانگان می گذارند ، نشان می دهد كه در وهله ی اول ، نه مليت ، بلكه منافع طبقاتی و اقتصادی نقش بازی می كنند.

يكی از ابزار وايس در اينجا در تاكيد او در دستوركارگردانی و در چند مورد است كه بازيگران نقش ويتناميهای مقتدر ، با گروه بازيگران نقش بيگانگان ، به يكديگر می پيوندند.

در حين اينكه مقتدرين در مراحل تاريخی گوناگون مرتب جای خود را به ديگری می دهند، مردم تحت ستم همواره يكسان باقی می مانند. بدين ترتيب ، هسته ی اصلی نمايش را پيشرفت ويتناميها از موضع ناظران غير فعال به مبارزان فعال تشكيل می دهد.

بر خلاف نمايش "پوپنس" ، وايس در اين نمايش يك خط داستانی بر گرفته از تاريخ را دنبال می كند . در اينجا نيز وايس به توضيح فاكتهای تاريخی اكتفا می كند. بطور كلی در قسمت اول ، معنای اصلی مبهم می ماند ، چرا كه اين قسمت ، پايه ی منطقی برای رسيدن به قسمت دوم ندارد.

قسمت دوم

در اين قسمت به تلاشهای ده ساله ی آمريكا برای نابود كردن جنبش مبارزاتی ويتنام پرداخته می شود. بجای نشان دادن خلاصه شده ی وقايع تاريخی ، به شيوه ای كه در قسمت اول استفاده شده ، در اين قسمت ، بسيار مشخص تر و بر پايه ی برهانی ، عكس العملی به مسئله پرداخته می شود . بعبارت ديگر در قسمت دوم به مقوله ی "بحث" آنگونه كه در تيتر نمايش آمده وارد می شويم. در اينجا در بحثهای ميان مقامات آمريكايی نشان داده می شود كه اهميت جنگ ويتنام برای آمريكا پيش از هر دليل اقتصادی يا حتی حمايت از فرانسه ، سركوب كردن جنبش مردمی و بدين ترتيب از بين بردن امكان سلطه ی كمونيسم بر ويتنام است . بعبارت ديگر ، اين جنگ ، جنگی است ميان كاپيتاليسم و سوسياليسم. در اينجا نشان داده می شود كه آمريكا حاضر به پذيرفتن راه ميانه نيست و بهمين دليل نيز قرارداد ژنو را امضا نمی كند با اين بهانه كه در ويتنام، حقوق بشر رعايت نمی شود. در حاليكه دليل اصلی اين مخالفت اين است كه آمريكا می خواهد خطر كمونيسم را از بين ببرد و منافع سياسی و اقتصادی خود را در ويتنام تامين كند.

وايس در اينجا كليه ی اهداف پشت پرده و مذاكرات پنهانی را فاش می سازد. نمايش با فراخوان به مبارزه بر عليه امپرياليسم با اين جملات بپايان می رسد: " ما تنها آغاز را نشان داديم ، اما مبارزه همچنان ادامه دارد".

پرداخت نمايشی

در اين نمايش نيز از تكنيك مونتاژ استفاده می شود، با اين اهداف:

- در مقابل يكديگر قرار دادن ادعاها برای اذهان عمومی و اهداف مخفی نگاه داشته شده در پس آن .

- از آنجا كه وايس بر اين اعتقاد است كه تماشاگر تحت تاثير دروغهای آمريكا قرار دارد، تلاش می كند تا از طريق تكنيك مونتاژ، اطلاعاتی را كه تماشاگر از طريق منابع آمريكايی در اختيار دارد، بی اعتبار و گمراه كننده نشان دهد.

ابزار نمايشی ديگر مورد استفاده در اين نمايش عبارتند از:

- موسيقی و گروه كر ( دو گروه كر كه يكی از آمريكا دفاع می كند و ديگری به آمريكا حمله می كند) . در عين حال از گوه كر برای شكستن و قطع ناگهانی صحنه ها و وقايع و همچنين نشان دادن تضادهای درونی فيگورها نيز استفاده می شود.

- رقص و پانتوميم برای نمايش صحنه های جنگی و گزارشها

- تكنيك " طراحی سياه و سفيد" كه هم در طراحی صحنه و هم در طراحی لباسها ی بازيگران بكار رفته است.

- تعويض نقش

- گزارش از طريق بلندگو

- استفاده از "نورهای متمركز" بهنگام معرفی فيگورها توسط خود آنها

- طرح ريزی هر دو قسمت نمايش بر پايه "ضد تخيلی" استوار است.

- طرح نور از آغاز تا پايان نمايش بر اساس نور ثابت پرداخته شده است

نگاهی انتقادی به تمايش "ويت نام"

اگر بخواهيم هر دوقسمت اين نمايش را بعنوان يك مجموعه در نظر بگيريم، دچار اين ترديد خواهيم شد كه آيا اصولا جا انداختن اين مجموعه در ذهن تماشاگر ، بعنوان يك واحد مرتبط جا خواهد افتاد يا نه. وايس در قسمت اول موفق نمی شود كه تفاوت ماهوی دولت "هوشی مين" را با دولتهای مقتدر پيشين نشان دهد. كيفيت نوين انقلاب پس از جنگ جهانی دوم و جايگاه ملی آن در روايت وايس ، نه از بطن تاريخ ، كه از ضرورت تقابل با تجاوز آمريكا بدست می آيد. از آنجا كه در نمايش روند شكل گيری مبارزات ويتنام ، بيشتر بر پايه ی ارزشگذاری اخلاقی استوار است، جنبه ی سياسی - اقتصادی پروسه ی تاريخی در خفا باقی می ماند. بدليل ضعف قسمت اول ، پايه های قسمت دوم نمايش نيز سست می شود و خط ارتباطی ايندو از بين می رود.

با اينهمه نبايد فراموش كرد كه اهميت زمانی و روشنگرانه ی اين نمايش در دورانی كه بسياری از اطلاعات از مردم اروپا دريغ می شد تا حدی بود كه توانست بر افكار عمومی تاثير فراوانی بگذارد. نكته ی مثبت ديگر، حضور شخصيتهای تاريخی (ادن، چرچيل، كندی...)٢ و استفاده از تكنيك محدود شده ی تعويض نقش است كه از طريق آن تماشاگر بعنوان قربانی سيستم اطلاعاتی غلط بطور مستقيم مخاطب قرار می گيرد. با اينهمه نمی توان منكر شد كه تراكم اطلاعات ارائه شده در نمايش ، باعث محدود شدن امكان بازسازی صحنه ای و طراحی يكنواخت نمايش شده است.

ادامه دارد

منابع : در قسمتهای قبلی ذكر شده است.

| (نظر دهيد) 1 نظرداده شده

1 نظر

با تشکر از مقالات سودمند شما خانم بیضایی .
من دانشجوی کارگردانی تئاتر در تهران هستم . متاسفانه استادان دانشگاه در اینجا هیچ شکل متفاوت و آوانگاردی که در تئاتر روز دنیا در جریان است را به دانشجویان آموزش نمی دهند . ما تا پایان تحصیل فقط باید در مورد تعریف درام و تخیل و ... فکر کنیم . همین .

در مورد اين مطلب نظر دهيد

آرشيو