سعيد، صداي عاشقان

پرويز لك


 

 

سعيد صداي عاشقان,

سعيد صداي فقيران,

سعيد صداي پاره‌پوشان,

سعيد صداي ناگهان بود.(1)

 

 

saed.png

 

 

اكنون شرايطي ديگر است,

... ما به هنر و ادبياتِ خشمگين نيازمنديم, به تآتر خشمگين و حتا هولناك, تآتري كه با سوختِ خون و عصب از رذيلانه‌ترين روابطِ آراسته‌ي طبقاتي در پايگاهِ صحنه پرده‌برمي‌گيرد تا انسانِ محروم ايراني را در كانونِ مصلوبِ حقيقتِ وجوديِ خويش قراردهد.(2)

اين صداي كسي است كه در دورانِ سياهِ ستم‌شاهي و پس‌ازآن در اين دورانِ سياهِ ارتجاع و در هجومِ طاعونِ پس از طاغوت و شكنجه و سانسور آني از نوشتن, گفتن و كوشش‌هاي سازنده نيارست و در اين راه تا آنجا پيش رفت كه خون خود را در راه آرمانهاي سرخ خويش نثار مردمي كرد كه او آنها را پاره‌پوش و از نوادگان"كاوه و مزدك مي‌داند".(3)


رفيق شهيد سعيد سلطانپور شاعر, نويسنده, بازيگر و كارگردان انقلابي تآتر در سال 1319 در يكي از شهرهاي خراسان پا به جهان نهاد و پس از سال‌ها مبارزه‌ي عملي و قلمي در راه آرمان‌هاي انقلابي و آزادي توده‌هاي تحت ستم ايران و تحمل شكنجه در زندان‌هاي رژيم پهلوي و حكومت جمهوري اسلامي سرانجام در 31 خرداد سال 1360 به دستور خميني به جوخه‌هاي اعدام سپرده شد.

رفيق سعيد سلطانپور تا پيش از آنكه وارد «هنركده‌ي آناهيتا»(4) بشود, دبير دبيرستان‌هاي تهران بود. با تاسيس هنركده‌ي آناهيتا توسط «اسكويي‌»ها كه يكي از انجمن‌هاي تآتر علمي و متعهد ايران بود، او از جمله‌ي نخستين داوطلبان بود كه عضويت آن را پذيرفت. پس از طي دوره‌ي اين هنركده از سال 39 تا 44 بازيگر نقش‌هاي نمايشنامه‌هاي اين هنركده بود.

پس از انحلال «آناهيتا» با مهين اسكويي مترجم و كارگردان تآتر در اجراي موفق نمايشنامه ي «سه خواهر» اثر «آنتوان چخوف» همكاري داشت.

همزمان با كوشش‌هاي تآتري از سال 44 تا 48 دوره‌ي دانشكده‌ي هنرهاي زيباي دانشگاه تهران را به پايان مي‌رساند.

در سال‌هاي دانشجويي با تلاش و كوشش فراوان برخلاف تمامي تنگناها و كارشكني‌هاي مسئولان امور, نمايشنامه‌هاي «مرگ در برابر» اثر «وسلين هنچف» و «ايستگاه» نوشته‌ي خود را به صحنه مي‌برد.

پس از يك‌سال كار و كوشش پيوسته در سال 48 نخستين كار كارگرداني خود را به نام «دشمن مردم» اثر «ايبسن» به صحنه مي‌برد. اين نمايش در شب يازدهمِ اجرا توسط ماموران ساواك تعطيل مي‌شود.

در سال 49 «آموزگاران» اثر «محسن يلفاني» را كارگرداني مي‌كند كه به سرنوشتي همانند گرفتار مي‌شود! و نويسنده و كارگردان همگي در شب اجرا دستگير مي‌شوند.

در سال 51 همزمان با برگزاري جشنهاي 2500 ساله نمايشنامه‌ي «چهره هاي سيمون ماشار» نوشته‌ي «برتولت برشت» را به صحنه مي‌برد كه مشتي بر پوزه‌ي دستگاه حاكمه است, اين نمايش در مدت 15 شب دوبار و سرانجام براي هميشه توقيف مي‌گردد.

سعيد تآتر را آنگونه كه جويندگانِ پُست و پول و پارتي مي‌بينند، نمي‌بيند. او سرسختانه كوشش‌مي‌‌كند تا تآتر را به نوعي به‌كارگيرد كه در خور و شايسته‌ي هنري اينچنين باشد و اين تلاش بر خلاف همه‌ي مشكلات و نارسايي‌ها در همه‌ي كوشش‌هاي او و در همه‌ي آثاري كه به صحنه مي‌برد، نمايان و برجسته است.

هر برنامه‌ي او تن مزدوران و جيره‌خواران را مي‌لرزاند و توده‌ها را به خروش واميدارد چرا كه او معتقد است "هيچ هنري چون تآتر نمي‌تواند در آتش مفاهيم اجتماعي بسوزد و تاثير بگذارد, تآتر تشكلي انساني و ملموس است و مي‌تواند مستقيما به امكانات عيني تجمع, تشكل, حركت و مبارزه شكل‌دهد.(5)

در «نوعي از هنر, نوعي از انديشه» با تسلطي همه‌جانبه و ديدي ژرف به جامعه‌ي ايران, شرايط سياسي حاكم و سردرگمي هنرمندان در همه‌ي زمينه‌ها به ويژه تآتر نظر مي‌اندازد و عملكرد آنان را كه به ناني و مقامي دلخوش‌اند به زير سوآل مي‌برد. براي او «تآتر اكنون در زمينه‌ي هنري بايد همان عملكردي را داشته باشد كه مبارزه‌ي مردم فردا در زمينه ي تاريخ خواهد داشت.» (6)

رفيق سعيد در سال‌هاي 53 - 51 دوبار به جرم نوشتن و پخش اين كتاب و همچنين «آوازهاي بند» دستگير و زنداني مي‌شود.

در سلول‌هاي انفرادي بارها شكنجه مي‌شود و لب به گفتن نمي‌گشايد. در اين بازجويي‌ها به سه‌سال زندان گرفتار مي‌شود, دو دفتر شعر «آوازهاي بند» و «ازكشتارگاه» حاصل اين سال‌ها است.

در سال56، شب‌هاي شعر دانشكده‌ي صنعتي را در تهران به سنگر مبارزه‌ي آشكار و ضدرژيم تبديل‌مي‌كند و هزاران‌هزار عاشق انقلاب را به سالن مي‌كشاند.

در همين روزها است كه ديگربار با تبديل «شبهاي شعر گوته»(7) در انستيتو گوته‌ي تهران به سنگري از مبارزه عليه رژيم حاكم, خاطره‌ي شب‌هاي شعر دانشكده‌ي صنعتي را در خاطره‌ها زنده مي‌كند, و برخلاف همه‌ي كوششي كه شمار اندكي عضوهاي انجمن به‌عمل‌مي‌آورند تا شب‌ها را به آرامي و صلح و صفا برگذار‌كنند, او همچنان شعر مي‌خواند و مي‌خواند و مي‌خواند.

در اين روزها به سبب جو خفقان شديد به همراه گروهي از ياران خود از مرز بازرگان از ايران خارج شده و به لندن مي‌رود.

در خارج از كشور كميته‌ي «از زندان تا تبعيد» را بنياد‌مي‌گذارد و در همين زمان است كه از آرمان‌هاي «سازمان چريكهاي فدايي خلق ايران» پشتيباني مي‌كند.(8)

براي او كه عاشق توده‌ها است و در قلبش آتش انقلاب افروخته است, جايي براي نشستن و زماني براي يك‌جاماندن نيست, لذا پس از سرنگوني رژيم پهلوي به ايران بازمي‌گردد.

رفيق سعيد بعد از دست‌به‌دست شدن قدرت و برپايي حكومت جمهوري اسلامي و از همان ابتداي امر با بينش قوي و ديدي علمي كه در مسايل طبقاتي داشت و با آگاهي از ماهيت رژيم جمهوري اسلامي و با توجه به مسئوليت خطير خود در چنين مقطعي از تاريخ هرچه پرتوان‌تر و علني‌تر مبارزه با رژيم را آغاز نمود و صداي خود را عليه سانسور و جو خفقان به گوش جهانيان رسانيد.

در اين زمان است كه در كنار مبارزات سياسي‌اش, به عنوان يكي از اعضاي هيات دبيران كانون نويسندگان ايران و سنديكاي كاركنان و هنرمندان برگزيده مي‌شود.

سعيد كه زمان را چون بسياري ملاحظه‌كاران و سازشكاران و كاسه‌ليسان, زمان مسامحه و مدارا نمي‌بيند سرسختانه و بي‌محابا به هر شكل ممكن با سياست‌هاي رژيم به مبارزه برمي‌خيزد.

با نوشتن و كارگرداني نمايشنامه‌هاي «عباس آقا, كارگر ايران ناسيونال» و «مرگ بر امپرياليسم» نه‌تنها براي نخستين‌بار پايه‌هاي تآتر كارگري را در ايران بنا مي‌نهد بلكه از اين رهگذر و با اجراي آنها توسط دسته‌هاي گردان «سيار» در هر كوي و برزني و به ويژه محله‌هاي فقيرنشين و كارگري به شكل بي‌سابقه‌يي در رشد آگاهي سياسي كارگران و توده‌هاي زحمتكش نقشي فعال را بازي‌مي‌كند.

نگاهي گذرا و شتابزده به اين دو نوشته و نحوه‌ي اجراي آنها كه خود توانستند آغازگر سبكي نو در تآتر ايران باشند، بخوبي و بار ديگر آگاهي رفيق سعيد را از فرهنگ و هنر ايران روشن ساخته و به وضوح نشان مي‌دهد كه او بر ريشه‌هاي هنر و به ويژه تآتر در گذشته‌ي ايران همانگونه شناختي علمي دارد كه از ضرورت‌ها و نيازهاي جامعه‌ي خود در شرايط كنوني.

رفيق سعيد با بهره‌گيري از اين دانش و با توجه به نقشي كه مذهب در دوره‌هاي مختلف و در اقشار پايين جامعه‌ي ما به عهده داشته و دارد, تآتر متعهد و انقلابي امروز را با فرم «تعزيه» كه مي‌توان گفت نخستين طليعه‌ي تآتر فقير (9) در ايران بوده است با ظرافتي خاص و هنرمندي شايان توجه درمي‌آميزد.

رفيق سعيد مي‌نويسد, مي‌خواند, كارگرداني مي‌كند, مي‌سرايد.

اين جا. آن جا. ميتينگ و تظاهرات.

در هر جا كه عاشقانند.

به هر جا كه پاره پوشانند.

رفيق سعيد را مي‌توان ديد. به او گوش فراداد. از او آموخت.

سران رژيم ارتجاعي جمهوري اسلامي به‌راستي در هراس افتاده‌اند و مي‌بينند با تمام هشدارها و اعلاميه‌ها و سخنراني‌هايي كه در خصوص دوري‌جستن از نويسندگان و هنرمندان پخش و ايراد مي‌كنند, هجوم ناباورانه‌ي توده‌ها به ميتينگ‌ها و سخنراني‌هاي رفيق سعيد فزوني مي‌يابد.

رفيق سعيد را در 27 فروردين ماه سال 1360 در شب عروسيش پاسداران ارتجاع دستگير‌مي‌كنند و برخلاف همه‌ي تلاش‌هاي سازمان‌هاي سياسي و انجمن‌هاي ادبي ايران و جهان و سازمان‌هاي بين‌المللي كه براي آزادي او به عمل مي‌آيد, سرانجام در 31 خردادماه همان سال به همراه 26 رزمنده‌ي انقلابي ديگر به شهادت مي‌رسد. رفيق سعيد در تمامي دوران مبارزه‌ي خويش هيچگاه حتي ذره‌اي سازش و مدارا را نپذيرفت.

"او شعر و تآتر را به دشنه‌هايي كاري بدل كرد و از پشت بلندگو, يا روي صحنه‌ي تآتر برقلب دشمن آرمان‌هاي خويش فرود آورد." (10)

آنگاه كه از او رفيقانه درخواست مي‌شود ايران را ترك‌گويد, او چنين پاسخ ميدهد:

"نميتوانمشايد حق با شما باشداما من نسبت به سازمان تعهداتي دارم كه نمي‌توانم جا خالي كنممن هم خطر را حس مي‌كنماما بايد اينجا بمانمبايد." (11)

رفيق سعيد بر اين اعتقاد ماند و با تمامي اعتقاد راستين خود به آرمان سرخ خويش يك‌دم از مبارزه‌يي بي‌امان دست‌برنداشت.

سعيد بر اين بود, بر اين ماند و تا لحظه‌ي سرخ شكفتن, او تبلور فرخي, عشقي, صمد و گلسرخي‌ها را در خود نمايان داشت.

سعيد در مسير سرودن‌ها و نوشتن‌ها و گفتن‌ها، واژه‌ها را نه براي بيان نيازها و خواسته‌هاي خود كه در خدمت آنان به‌كارگرفت كه خود «پاره پوشان و فقيران» ناميدشان.

سعيد سمبل‌ها را به دور مي‌ريزد و واژه‌ها را به عرياني درختان خزان زده و روشني درخشش خورشيد در روز به خدمت شعر, قصه و نمايش درمي‌آورد.

او ميگويد:

 "هنر و انديشه‌ي موظف مي‌بايد با اشكال خاص خويش در زمينه‌ي ادبيات و هنر, به تحليل و تفسير تضاد اصلي جامعه بپردازد. بگذار هنرمندان مدعي, آنها كه به هنر ناب و غير طبقاتي مي‌انديشند, رَم كنند." (12)

از رفيق سعيد سلطانپور علاوه بر خاطره‌ي مبارزات بي‌امان و پي‌گير او با رژيم پهلوي و جمهوري اسلامي, آثار زير در زمينه‌ي نگارش به جاي مانده است.

شعر: صداي ميرا, از كشتارگاه, آوازهاي بند

نمايشنامه: حسنك, عباس آقا, مرگ برامپرياليسم, ايستگاه 

نقد وبررسي: نوعي از هنر, نوعي از انديشه؛ ريشه هاي تآتر و نگاهي به نمايش در ايران 

نقدها, نوشته‌ها, مصاحبه‌هاي پراكنده كه تمامي در آستانه‌ي انتشار و يا زماني پس از آن به دست ساواك جمع‌آوري گرديده اند.

saed 2.png

ياد او و تمامي شهداي به خون خفته‌ي خلق گرامي باد.



پي‌نويس:

1 _ برداشتي از شعر رفيق سلطانپور ( با كشورم چه رفته است)

2 _ نوعي از هنر, نوعي از انديشه _ رفيق سلطانپور

3 _ اگر از خواب برآيد بيمار. شعري از رفيق سلطانپور

4 _ «هنركده‌ي آناهيتا» براي نخستين‌بار به همت مصطفي اسكويي و جهت ترويج و توسعه‌ي تآتر علمي و «سيستم استانيسلاوسكي»در سال 1337 در ايران پايه‌گذاري گرديد.

5 _ نوعي از هنر, نوعي از انديشه. رفيق سلطانپور

6 _ همانجا

7 _ شب‌هاي شعر گوته ( انستيتو گوته ) به مدت 10 شب از روز دوشنبه 18 مهرماه 1356 در تهران برگزار گرديد. رفيق سعيد سلطانپور در شب پنجم براي عاشقان انقلاب شعر خواند.

8 _ در اولين انشعاب بزرگ اين سازمان بعد از قيام به شاخه‌ي اقليت مي‌پيوندد.

9 _ تحليلي در تعزيه ( طليعه‌ي تآتر فقير در ايران ). پ _ لك

10 _ يادنامه‌ي رفيق سلطانپور به همت پ _ ژكان. چاپ خارج از كشور صفحه‌ي 16.

11 _ همانجا صفحه ي 18

12 _ نوعي از هنر, نوعي از انديشه. رفيق سعيد سلطانپور.

| (نظر دهيد)

در مورد اين مطلب نظر دهيد

آرشيو