روز جهانی تاتر

بهروز قنبر‌حسيني

 

شبي براي با هم بودن!

 

 پوستر جشن.jpg

كتاب نمايش به مناسبت روز جهاني تآتر مراسمي را در شهر كلن در روز شنبه هفتم آوريل با
حضور جمعي از هنرمندان و علاقمندانِ تآتر 
برپا كرد كه توجه بسياري از اهل تآتر را به خود جلب کرد.

در اين مراسم بيش از يكصد نفر درمحلِ «بورگر سنتروم نيپسِ» گرد هم آمده بودند. اين مراسم كه بيش از پنج‌ ساعت به طول انجاميد،
به همراهي ششمين شب از «شب هاي تآتر كلن» كه يكي ديگر از ابتكارات كتاب نمايش براي
گردهمايي بيشتر كارورزان تآتر است، برگزار شد.

 

بخش اول: روز جهاني تآتر

جشن روز جهاني تآتر، تاريخي چهل ساله دارد و برگزار‌كنندگان مراسم براي آشنايي و معرفي
بيشتر اين روز بروشوري تهيه كرده بودند كه به دو زبان فارسي و آلماني بود ودر آن
توضيحاتي در باره‌ي برنامه‌هاي آن روز و همچنين تاريخچه و چگونگي پيدايي و برگزاري
اين مراسم داده شده بود.

مراسم با خوشامدگوييِ كوتاه مدير كتاب‌نمايش ـ ‌‌‌اصغر نصرتي‌ـ آغاز به كار كرد و در پي آن متني كه وي در ارتباط با روز جهاني تآتر نوشته بود،
توسط خانم ناهيد سنجري‌باف و آسيه نيك‌آذر به زبان‌هاي فارسي و آلماني قرائت شد.
در اين متن ضمن معرفي كتاب نمايش به عنوان برگزاركننده‌ي اين مراسم، علت و ايده‌ي
برگزاري اين روز چنين توضيح داده شد:

Unbenannt2.jpg

 

" كتاب نمايش  و شب‌هاي تآتر كلن!

كتاب نمايش جُنگي تآتر‌يست كه از سال 1998 در شهر كلن توسط شماري از علاقمندان تآتري
منتشر مي‌شد. از اين جنگ تآتري كه در برگيرنده‌‌ي مطالبي چون گزارش، نقد، مقاله‌هاي
نظري، نمايشنامه و ... است، تاكنون نُه شماره انتشار يافته و با چاپ شماره‌ي دهم
كه بزودي در دسترس همگان قرار خواهد گرفت، كتاب نمايش وارد چهارمين سال انتشار خود
مي‌شود. شايد قضاوت نهايي در باره‌ي كتاب نمايش بسي زود به نظر برسد، اما امروز تا
حدي نتيجه‌ي تلاش پيگيرِ شماري از علاقمندان رويت ميشود. راهي سخت و ناملايم را
كتاب نمايش پشت‌ سرگذاشته است، اما  اميد
بسياري را هنوز پيش رو دارد
.

در سال سوم انتشار كتاب نمايش بوديم كه طرحي در ذهن برخي از همكاران آن شكل گرفت كه وقتي
آن طرح عملي شد شب‌هاي تآتر كلن ناميده شد. هدف اين بود كه در اين شب‌ها
رابطه ميان تماشاگران و تآترورزان هرچه بيشتر و نزديك‌تر شود. هدف اين بود كه در
بستر  اين شب‌ها تماشاگران و هنرمندان از
نمودهاي عيني و ذهني و در عين حال متنوع افكار يكديگر هر چه بيشتر آگاه شوند. از
اين سري شب‌ها كتاب نمايش تاكنون پنج شب را برپا داشته كه با همه‌ي كمبودهاي خويش،
اما،  به بخشي از اهداف خويش دست يافته
است.

 ششمين شب از شب‌هاي تآتر كلن مصادف شد با روز جهاني تآتر و شايسته دانستيم كه برنامه‌ي هميشگي و روال عادي اين شب‌ها را با
برنامه‌هاي ويژه‌اي كه به مناسبت روز جهاني تآتر تدارك ديده‌بوديم گره زده و از آن
يك شب فراموش نشدني بسازيم. 

اميدواريم در عمل از آرزو و ادعاي خود دور نمانده باشيم.


Unbenannt3.jpg

6 2.jpg

بي‌شك روز جهاني تآتر روز جشن هنرمند تآتر ا‌ست و هر هنرمندي ميتواند آنطور كه مايل است
و ميتواند اين جشن را برگزار كند، اما حضور جمعي ِما در يك جا مفهومي از همبستگي و
همدلي دارد كه تنها در كنار هم معنا و شكل ميگيرد. كتاب نمايش مشتاقانه
چنين همبستگي هنرمندانه‌اي  را در  روز جهاني تآتر گرامي مي‌دارد! "

پس از قرائت اين متن اسماعيل ‌صدقي‌آسا (حسيني) قطعه‌‌اي را با عود نواخت كه به خوبي نواخته شد اما متاسفانه قدري طولاني بود.
شايد بهتر بود قطعاتي كوتاه‌تر و متنوع‌تر انتخاب مي‌شد تا هم شنوندگان شانس شنيدن
قطعات ديگر را مي‌داشتند و هم برنامه‌هاي مراسم از تنوع بيشتري برخوردار مي‌شد.

Unbenannt4.jpg

پس از نواختن عود، نوبت رسيد به قرائت  پيام جهاني تآتر براي سال 2001 كه اين‌بار ياكووُس كامپانلِيس نويسنده‌ي يوناني براي جهانيان ارسال كرده بود. پيام توسط دو
بازيگر مشهور ايراني و آلماني براي حضار خوانده شد. پيام را به زبان فارسي محمد
مطيع، بازيگر تآتر و تلويزيون و سينما، قرائت كرد. گرهارد هاگ مدير تآتر باتورم و
همچنين بازيگر سرشناس تآتر شهر كلن عهده‌دار قرائت پيام به زبان آلماني بود.

در بخشي از اين پيام آمده است:

«من بر اين باورم كه تآتر هرگز نابود نخواهد شد و گمان دارم كه اين هنرِ روزگاران كهن،
هنر آينده نيز خواهد بود. اين تنها خواسته و نياز ايجادگران تآتر، نويسندگان و
بازيگران، كارگردان‌ها و ديگر همكارانشان نيست، بلكه تماشاگران هم مي‌خواهند كه
تآتر در آينده حضور داشته باشد....

آيا خاطرات و روياهاي ما هنگامي كه بخشي از آن به تحقق مي پيوندد، خود يك نمايش
نيست؟...
من به آينده‌ي تآتر عميقا باور دارم، زيرا
معتقدم انسان هرگز از شناخت خويش، يعني از نياز نگاه به خود و بررسي رفتارش دست
نخواهد كشيد، چرا كه ما هرگز نمي‌توانيم بدون ارضاي نيازهاي روحي خود زندگي كنيم.
پديده‌اي كه هنر تآتر از آن ناشي شده، ساليان سال همواره موجبات خلاقيت را فراهم
آورده و در آينده نيز فراهم خواهد آورد. [1]

بعد از قرائت پيام روز جهاني تآتر، متني كه در بروشور برنامه براي معرفي ياكووس كامبانلِيس آمده بود، توسط نگارنده (بهروز قنبرحسيني)
و فرهنگ كسرايي، به زبان‌هاي فارسي و آلماني خوانده‌شد.

در معرفي ياكووُس كامپانلِيس در برشور از جمله چنين آمده است:

"ياكووُس كامپانلِيس در سال 1922 در جزيره ناكسوس (يونان) به دنيا مي‌آيد. وي در سال  1935 با خانوده‌ي خود به آتن كوچ مي‌كند وامروز
هم در آنجا به زندگي خويش ادامه مي‌دهد. كامبانليِس تاكنون  پنجاه نمايشنامه و فيلمنامه نوشته است. نفوذ و
تاثير وي بر تآتر يونان  از همين  نكته پيداست كه نسل ادبيِ پس از جنگ جهاني دوم
را با نام وي، "دوره‌ي كامبانليِس"، مشخص مي‌كنند. نمايشنامه‌هاي كامبانلِيس در يونان
و بيرون از يونان تا كنون بارها اجرا شده و به بسياري از زبان‌هاي ديگر برگردانده
شده اند. "

 

14.jpg

در ادامه‌ي برنامه‌، پيام كانون نويسندگان ايران در تبعيد به كتاب نمايش به مناسبت برگزاري
روز جهاني تآتر توسط احمد نيك‌آذر خوانده‌شد. در اين پيام از جمله چنين آمده است:

 

"در دنياي پر هياهو و زير هجوم نيروهاي تباهي بر جهان، تآتر همچنان به عنوان يك سلاح
بُرنده در دست بشر است تا با تباهي‌ها بجنگد و نويد يك زندگي فارغ از هر رنج و
حرماني را در پيش چشم ما ترسيم كند. روز جهاني تآتر مبارك باد."

 

در پي قرائتِ پيام كانون نويسندگان در تبعيد علي كامراني اجرا كننده‌ي بعدي برنامه بود. او ابتدا شعر  (Ich bin eine Palme) را  به زبان
آلماني دكلمه كرد و  بعد شعر بلندي با
عنوان رستم‌كُشي خواند. اين شعر كامراني چنين آغاز مي‌شد:

 

شاهنامه خون با حوصله                شاهنامه
رو باز مي‌كنه

9.jpg

قصه‌ي رستم‌كُشي رو                  اينجوري آغاز
مي‌كنه

رستم اسطوره اومد                     از تويِ
شاهنامه بيرون.

ديد كه تو بهت كوچه‌ها                 جاري شده
مخملِ خون.

ديد كه دارند با هاي و هوي           به گريه جايزه
ميدن

براي هر كي مي‌ميره                   جشن تولد مي‌گيرن
...

كامراني شعر‌خواني را چنين ادامه داد:

دلش گرفت ازين زمون                   دلش
گرفت ازاين و اون

واسه كمك اومده بود                   هيشكي بهش نگفت
بمون ...

با خشم رستمانه‌اي                       گرزشو زد
به سنگِ سفت


                                                       گفت كه كجايي تهمينه                  غمت نشسته تو
سينه

اينجا كسي با كسي نيست              دلاشونو برده
كينه

و شعر كامراني چنين پايان گرفت:

شاهنامه‌خون با اين اميد               نقلو به پايان مي‌شينه

مارو به هم نشون ميده                 رستمو در ما
مي‌بينه

 

 

با پايان گرفتن شعر خواني، نوبت به بخش آفريقايي برنامه مي‌رسيد.
به اين معنا كه روز جهاني تآتر تنها جشن ايراني‌ها نبود و تلاش كتاب نمايش اين بود
كه اين جشن را با ديگر ملت‌ها برپا دارد. گرچه اين آرزو در نخستين اقدام خويش
چندان موفق نبود و غير از چند آلماني و آفريقايي، از ملل ديگر چندان خبري نبود،
اما اميد به آينده قدري اين كمبود را قابل تحمل مي‌ساخت. اين بخش برنامه قرار بود
با گزارشي از موقعيت تآتر اريتره توسط هاپتو هماهنگ‌كننده‌ي مركزِ «بورگرسنترومِ
نيپس» آغاز شود و سپس توسط گروه موسيقي اريتره ادمه‌يابد.

آنچه در باره‌ي سخنان هاپتو مي‌توان گفت خلاصه و مختصر است؛ وي خود را به خوبي براي اين
كار آماده نكرده بود  و آنچه گفت چندان
ارتباط ارگانيك و موضوعي با مقوله‌ي تآتر اريتره نداشت و شنونده از سخنان او نمي‌توانست
به اطلاعات يا نتايجي در باره‌ي تآتر اريتره (اتيوپي- اريتره) دست يابد.

در پي سخنان كوتاه هاپتو گروه موسيقي «سيمون و سامسون» چند قطعه‌ي آفريقايي (اريتره‌اي) نواختند كه توجه بسياري را به خود جلب
كرد. گروه با سازها و قطعاتي كه اجرا كرد، تماشاگران را به دنياي پر رمز و راز
آفريقا برد.

پس از اين برنامه پخش فيلم ويدئويي آغاز شد كه آن را احمد نيك‌آذر تحت عنوان «گذري به تآتر ايران» تهيه ديده بود. گذري به تآتر
ايران شامل دو بخش تآتر داخل و خارج از كشور مي‌شد. بخش اول به تآتر داخل كشور و
بيشتر به دوران پيش از انقلاب اختصاص داشت.

 اين فيلم علي‌رغم كوتاه بودن خود توانست تماشاگران را به خاطرات و نوستالژي خود فرو برد.
فيلم بريده‌هاي مونتاژ شده‌اي بود از نمايشنامه‌هاي ايراني كه در داخل كشور به روي
صحنه رفته‌بودند. اين نمايش‌ها كه در ژانرهاي مختلفي بودند، برگرفته از فيلم‌هاي
ويدئويي موجودي‌ بودند كه مي‌توانستند در دسترس مجريان برنامه قراگيرند.

قرار بر اين بود كه فيلم ارايه شده، نظري تاريخي اما شتابنده به پيدايش و فعاليت تآتر ايران با توجه به متني باشد كه محقق ارزشمند
ما «جمشيد ملك‌پور» در اختيار كتاب نمايش قرار داده بود. گرچه متن مذكور به شكل
همه‌جانبه‌اي در باره‌ي تآتر ايران سخن گفته بود، اما متاسفانه به دلايل فراواني،
از جمله كافي نبودن مواد تصويري،[2]
بهر‌ه‌گيري كامل و معيار قرار دادن اين متن براي تهيه
فيلم
ممكن
نگشت.

بخش دوم فيلم به فعاليت تآتري برون‌مرزي اختصاص داشت كه ضمن نشان‌دادن پوسترهاي نمايشنامه‌هاي مختلف، بخش‌هاي كوتاهي از برخي
نمايشنامه‌هاي به روي صحنه رفته را در برداشت. همانطور كه مجري برنامه نيز
خاطرنشان كرد كمبود جدي و اساسي آرشيو كتاب نمايش اين اجازه را نداد تا انعكاس
تصوير تآتر خارج از كشور كامل باشد. در اين راه بيش از همه كم كاري گروه‌هاي تآتري
ديده مي‌شد كه علي‌رغم درخواست مكرر كتاب نمايش براي تكميل آرشيو، توجهي نمي‌كنند.
از سوي ديگر اين فيلم‌ها مي‌توانستند به مراتب كامل‌تر و بهتر ارايه مي‌شوند اگر
زمان، امكانات و دقت بيشتري در كار بود.

«نگاهي گذرا به تآتر برون مرزي ايرانيان» فيلم ديگري بود كه به همت احمد نيك‌آذر در اين برنامه پخش شد. اين
فيلم نگاهي به بخش وسيعي از اجراهاي تآتر برون مرزي داشت. اگرچه جاي بسياري از
نمايش‌هاي اجرا شده در خارج از ايران در اين فيلم خالي بود ولي ِاشكال در تهيه
كننده‌ي اين فيلم نبود. با ديدن اين فيلم مي‌شد احساس كرد كه تا چه حد جاي آرشيوي
غني در اين مقوله خالي است.

پس از ديدن اين فيلم حاضران با نوشيدن چاي داغ و گپي دوستانه به استراحتي نيم‌ساعته‌ پرداخته و براي ديدن قسمت دوم برنامه، ششمين
شب «از شب هاي تآتر كلن »،
خود را آماده كردند. همانطور كه در بالا نيز اشاره
شد از برنامه‌هاي جنبي اين روز برگزاري نمايشگاه عكس هنرمندان تآتر، پوستر و
بروشور فعاليت‌هاي تآتر برون‌مرزي بود. در اين نمايشگاه بيش از صد و پنجاه پوستر و
بروشور نشان از فعاليت بي وقفه و خستگي ناپذير كارورزان تآتر اعم از بازيگران،
كارگردانان، عوامل صحنه و... در خارج از كشور مي داد و زمانِ استراحت اين فرصت را
به علاقمندان نمايشگاه ‌داد تا سر فرصت از آن ديدن كنند. ايكاش اين نمايشگاه كامل‌تر
بود.

 

بخش دوم

ششمين شب از شب‌هاي تآتر كلن!

ششمين شب از شب‌هاي تآتر كلن به منوچهر رادين وآخرين نمايش او اختصاص

داشت. « زندگي آه زندگي» عنوان نمايشي بود كه رادين آن را به روي صحنه برد. رادين اين نمايش را با بهره‌گيري از
سروده‌هاي سعيد سلطانپور نوشته و كارگرداني كرده است. در اين نمايش خود او و
شهرزاد نيك بين به ايفاي نقش پرداختند. براي آنكه آگاهي بيشتري از نمايش و منوچهر
رادين بدست دهيم، بخشي از برشور برنامه را در اينجا نقل مي‌كنيم:

"شهرزاد، كه او را از قصه‌هايش در "هزارويكشب" مي‌شناسيد،  امشب  قصه‌اي از قصه‌هاي زمانه‌ي ما را بازگو مي‌كند؛ " او در شبي طوفاني و
خوفناك از "هزاران شب" آنگاه كه مرگ سرخ بر آسمانِ فلاتِ ايران بال گسترده است،
همچون سندباد بحري، اما بر درياي ياد و خيال و حماسه، با نمايشنامه‌نويس و شاعر‌
تيرباران شده، سعيد سطانپور، كه ستايشگر زندگي است، در پي عشق و عدالت و برابري و
آزادي سر در راه سفري خونين و بي‌بازگشت گذاشته است، همسفر مي‌شود. ...

 

برشور همچنين در معرفي منوچهر رادين چنين مي‌گويد:

منوچهر رادين از سال چهل و سه به خانواده‌ي تآتر پيوست. در نمايشنامه‌هاي «كلبه‌اي در
جنگل»، «پيك‌نيك در ميدان جنگ»، «استثنا و قاعده»، «پايان بازي»، «آنتيگون» ،
«لبخند باشكوه آقاي گيل»، «ابراهيم توپچي و آقابيك»، «كله‌گردها و كله‌تيزها»،
«پروانه‌اي در مشت»، «همه كپسول‌هاي سوئدي» و چندين كار تآتري ديگر بازي كرده است.
«ابراهيم توپچي ...»، «نمايش طولاني»، «سه حرف»، «جعفر و جمشيد»، «خانه‌ي كوچك
من»، «دنيا در يك قوطي كبريت»، «همه‌ي كپسول‌هاي سوئدي» (بر اساس گرته‌اي از
داستان داريوش كارگر) و «كتابخانه‌ شخصي» از جمله نمايشنامه‌هايي است كه منوچهر
رادين نوشته كه تعدادي از آنها را خود در اروپا به روي صحنه برده‌است.


«‌زندگي، آه زندگي» آخرين كار نمايشي او و دومين كار شهرزاد نيك‌بين در مقام بازيگر است."

پس از اجراي اين نمايش بحث آزاد پيرامون اين نمايش صورت گرفت. بحثي كه مي توانست بيشتر راهگشا باشد، در جاهايي به جدل كشيده شد
و اين بار نيز ثابت شد كه ما جايگاه نقد را در خودمان و بالطبع در هنر نمايش نمي‌شناسيم
و در اين مقوله هنوز كودكيم.

 

12.jpg

11.jpg

 

بخش سوم

ديدار با گذشته

در اين بخش ابتدا فيلم-تآتر «كلاهبردار» ، با بازي هنرمند اريتره‌اي زنده‌ياد زالامون (سليمان) نشان داده شد. سپس فيلمي تحت
عنوان «با نوشين در واپسين دم» پخش شد. در اين فيلم احمد نيك آذر كه خود نيز فيلم
را تهيه كرده بود، پاي صحبت‌هاي ژاله اصفهاني، شاعر ايراني، نشسته بود. گفتگويي كه
در سراسر آن خاطرات تلخ و شيرين شاعر با نوشين را حكايت مي‌كرد. فيلم بازگو كننده‌ي
آخرين روزهاي زندگي نوشين بود كه شاعر با همه‌ي غم و حسرت دوران از دست رفته، آن
را نقل مي‌كرد. آخرين برنامه در اين شب پخش فيلمي بود كه در آن منصوره صبوري پاي
صحبت‌هاي مهين اسكويي نشسته بود. مهين اسكويي در اين مصاحبه از گذشته‌ها گفت و
خاطراتش را با تماشاگران تقسيم كرد.


نتيجه:

همانطور كه در برشور برنامه نيز ذكر شده بود، مراسم روز جهاني تآتر كاري بود كه با همفكري و همكاري بسياري از هنرمندان و
علاقمندان تآتر عملي شده بود. برشور از جمله كساني را كه در برپايي اين روز سهيم
بودند چنين نام مي‌برد: ناصر حسيني (طرح پوستر)، مسعود مدني (ترجمه)، ناهيد سنجري‌باف،
احمد نيك‌آذر، هاپتو (در اختيار قراردادن محل برنامه)، كمال حسيني و بسياري ديگر.

16.jpg

كتاب نمايش در برگزاري روز جهاني تآتر موفق بود، اگرچه كمي‌ها و كاستي‌هايي بسياري نيز در آن به چشم مي‌خورد كه از آن جمله مي توان
به كثرت برنامه‌ها و طولاني بودن آنها شاره كرد. شايد بهتر آن بود كه ششمين شب از
«شب‌هاي تآتر كلن» روز ديگري برگزار مي‌شد، شايد بهتر آن بود كه نظم و ترتيب
برنامه‌ها بهتر از اين مي‌بود. شايد بهتر بود كه مجري برنامه، خود برنامه‌گذار نمي‌بود.
شايد بهتر بود كه برنامه‌ها بيشتر طبق بروشور انجام مي‌گرفتند. شايد بهتر بود
برنامه‌هاي حذف شده، ضمن بيان علت آن، زودتر اعلام مي‌شد. شايد ...

7.jpg

با اينهمه كتاب نمايش موفق بود و موفقيتش را مي‌توان چنين عنوان كرد: اين برنامه توانسته بود براي نخستين‌بار به مناسبت روز جهاني
تآتر، شماري از كارورزان تآتر را در شهر كلن زير يك سقف جمع كند تا ديدارها تازه
شود و آنها از احوال يكديگر با خبر شوند. و مگر چقدر فرصت پيش مي آيد تا تلاشگران
تآتر دور هم جمع شوند و مگر هدف روز جهاني تآتر غير ازاين است؛ دور هم بودن، تجربه
ها را منتقل كردن و چراغ تآتر را روشن نگه داشتن؟ بدون شك اين دور هم بودن شنيدن
حرف‌هاي مخالف را هم در بر دارد، اما چه غم. ياد خواهيم گرفت شنيدن نظرات مخالف را
، صبوري را ، و باز با هم بودن را. ياد خواهيم گرفت كه روز جهاني تآتر به همه‌ي ما
متعلق است و كسي را بر ديگري سهم و حق ويژه‌اي نيست. ياد خواهيم گرفت كه آنچه به
همه متعلق است نمي‌تواند ملكيت شخصي بگيرد!

روز جهاني تآتر به همه‌ي تآتر‌ورزان متعلق است، پس اميدوارم همانطور كه در ابتداي برنامه هم اعلام شد جشن سال بعد (30 مارس 2001)
را هر چه با شكوه‌تر برپا داريم! مبارك باد اين روز بر همه‌ي هنرمندان تآتر!

 

10.jpg

 

پيام كانوان نويسندگان ايران در تبعيد

به مناسبت روز جهاني تآتر براي كتاب نمايش

خانم‌ها و آقايان،

هرسال، روز جهاني تآتر از سوي مليت‌هاي گوناگون، از سوي هنرمندان و هنردوستان، و از سوي تمام كساني كه هنر تآتر را پديداري زنده، و در
رابطه با زندگي و هستي انسان سازنده و تاثير‌گذار مي‌دانند برگزار مي‌شود. تآتر،
هنري خلاق است و از ديرباز در زندگي بشر حضور داشته و با روح و ذهنيت او عجين شده‌است.
تآتر، هنري پرنفوذ است كه انسان در طول هزاره‌هاي زندگي خود از طريق آن با تباهي و
نيروهاي شر جنگيده و آرزوهاي خود را از طريق آن بيان داشته و از طريق آن به ترسيم
جهان برخاسته است.

در دنياي پرهياهو و زير هجوم نيروهاي تباهي حاكم بر جهان، تآتر همچنان به عنوان يك سلاح بُرنده در دست بشر است تا با تباهي‌ها
بجنگد و نويد يك زندگي فارغ از هر رنج و حرماني را در پيش چشم‌ ما ترسيم كند.

روز جهاني تآتر مبارك باد،

كانون نويسندگان ايران «‌‌‌‌‌‌‌درتبعيد»، بزرگداشت چنين روزي را به همه‌ي عاشقان و دوستداران تآتر، و به همه‌ي آنان كه براي زندگي بهتر و در
دفاع از آزادي، با ارتجاع و تباهي مبارزه مي‌كنند؛ به ويژه، به هنرمندان تبعيدي كه
در طول اين سال‌هاي پر از درد و رنج، با هنر تآتر به مبارزه با رژيم‌هاي ارتجاعي و
هنرستيز حاكم بر سرزمين‌شان، از جمله با رژيم آزادي‌كُش جمهوري اسلامي پرداخته‌اند
و طلايه‌هاي دنياي بهتر را به صحنه‌ي نمايش كشيده‌اند تبريك مي‌گويد.

بي‌شك چنين كوشش‌هايي ثمر خود را خواهد داد، و در كنار مبارزات مردم، روزگار بهتري را بدون چنين رژيم‌هايي به بار خواهد آورد.چنين
باد.
                                                                              

 

كانون نويسندگان ايران در تبعيد

                                                                                        هانور، 7 آوريل 2001


 13.jpg

 

 



1 » برگردان كامل پيام را مي‌توانيد در صفحه‌‌هاي 61 و 62  بخوانيد.

3كتاب نمايش اين مقاله تحقيقي را در شماره‌هاي آينده به چاپ خواهد رساند. 

  1. پیام روز جهاني تآتر سال 2001

توسط ياكووُس كامپانلِيس

 

Unbenannt1.jpg

من بر اين باورم كه تآتر هرگز نابود نخواهد شد و گمان دارم كه اين هنرِ روزگاران كهن ، هنر آينده نيز خواهد بود. اين تنها خواسته و نياز ايجادگران تآتر‌، نويسندگان، بازيگران، كارگردان‌ها و ديگر همكارانشان نيست، بلكه تماشاگران هم ميخواهند كه تآتر در آينده حضور داشته باشد.

به راستي پيشگويي خوشبينانه‌ي من بر چه اساسي استوار است؟ بر اين باور كه مي‌گويد تآتر ريشه‌ در روح و روان آدمي دارد و از آن جدايي‌ناپذير است!

واقعيت سفر انسان به كره ماه، امروز ديگر امري عادي و قديمي به نظر ميرسد. همانطور كه سفر انسان به مريخ و حتي پيدايش تورهاي مسافرتيِ آينده  بدانجا، ديگر چندان هيجاني ايجاد نمي‌كند، به‌رغم همه‌ي اين پيشرفت‌ها در عصر تسخير فضا، ما همچنان به تآتر ميرويم و خود را در دنيايي به نام هنر مي‌يابيم كه همچنان بر همان پايه‌ها و با اتكا بر همان ابزارهايي بنا شده و هستي خود را ادامه مي‌دهد كه در عصر قديم، يعني در عصري كه سنجش زمان در آن توسط ساعت آفتابي نوآوري‌ تكنيكي مهمي تلقي مي‌شد.

من اين رابطه‌ي آشكار و بي‌زمان ميان انسان و تآتر را رابطه‌اي ابدي مي‌بينم. فكر مي‌كنم از آن رو اين رابطه چنين است كه تآتر با اينكه به پديده‌يي اجتماعي فراروييده، در بنياد خويش پديده‌ا‌ي طبيعي ست. پيدايش تآتر زماني رخ داد كه انسان سعي داشت تجارب خويش را به ياد آورد و آگاهانه نمايشگري كند، يعني عمل خويش را برنامه‌ريزي كرده، براي تحقق بخشيدن به تصورات خويش به نقشه و برنامه‌ي از پيش تدوين شده‌اي متوسل شود.

به واقع نخستين اجرا در مخيله‌ي همان نخستين انسان شكل گرفت و اين به آن معناست كه هر كدام از ما اين نياز و توانايي مادرزادي را داريم كه بازي كنيم. آيا هرگز توجه كرده‌ايد كه ما همه، بدون استثنا، اجراي «نمايش» هايمان را همراه خود به همه‌جا ميبريم، نمايشي كه هم بازيگر اصلي و هم تماشاگر آن خودمان هستيم؟ در بسياري موارد حتي نويسنده، كارگردان و صحنه‌پرداز اين «نمايش» هم. كِي و چگونه اين امر رخ مي‌دهد؟ وقتي كه ما خود را براي يك موضوع و يا ديدار مهم آماده مي‌كنيم: ما مجموع جريان برنامه را در ذهن تصوير مي‌كنيم تا بتوانيم براي خود تعيين كنيم، چگونه رفتار كنيم. آيا خاطرات و روياهاي ما هنگامي كه بخشي از آنها به تحقق مي‌پيوندند، خود يك نمايش خصوصي نيستند؟

من به آينده‌ي تآتر عميقا باور دارم، زيرا كه معتقدم انسان هرگز از نياز شناخت خويش، يعني از نياز نگاه كردن به خود و بررسي رفتارش دست نخواهد كشيد. چرا كه ما هرگز نمي‌توانيم بدون ارضاي نيازهاي روحي خود زندگي كنيم. پديده‌اي كه هنر تآتر از آن ناشي شده، ساليان سال همواره موجبات خلاقيت را فراهم آورده و در آينده  نيز فراهم خواهد آورد! تا زماني كه انسان ثمره‌ي طبيعي عشق باقي بماند!

 

                  ياكووُس كامپانلِيس

       مارس 2001


در باره ياكووُس كامپانلِيس

ياكووُس كامپانلِيس در سال 1922 در جزيره‌ي ناكسوسِ يونان به دنيا آمد. وي در سال  1935 با خانوده‌ي خود به آتن كوچ كرد و هنوز هم در آنجا زندگي مي‌كند. در آتن وي روزها به كار و شب‌ها به تحصيل مشغول بود. او به هنگامه‌ي جنگ جهاني دوم به نيروهاي مقاومت پيوست.

فرار به خاور نزديك و سپس سوئيس و عاقبت پس فرستادن خارجي‌ها به كشورشان، كامبانلِيس را مجبور به اقامت در مآوتهاوزن (اتريش) كرد، جايي كه تا آزادي آن در پنجم ماه مه  1945 توسط متفقين، محل زندگي وي محسوب مي‌شد.

وقتي ياكووُس كامپانلِيس، با پايان گرفتن جنگ، به آتن برگشت، تآتر يونان، به ويژه نمايشنامه‌هاي كارلوس كون، دوران صعود را به سر مي‌برد. ديدن نمايشي از «كون» كه تصويرگر مرگ زنان و كودكان در اسارتگا‌ه‌هاي نازي بود، بر او تاثير ژرفي نهاد  و زندگي او را دگرگون كرد. كامپانلِيس از آن پس تصميم گرفت تا براي تآتر كار كند. وي سعي كرد هنرپيشه شود، اما همانطور كه خود مي‌گويد: ‍"مدرك تحصيلات دبيرستاني نداشتم و به همين خاطر نمي‌توانستم به مدرسه‌ي بازيگري بروم. بنابراين تصميم گرفتم ... بنويسم." خيلي زود اثبات شد كه اين بهترين تصميم ممكن بود. نمايشنامه‌هاي وي از همان ابتدا مورد توجه قرار گرفتند و به روي صحنه رفتند.

كامپانلِيس تاكنون بيش از پنجاه نمايشنامه و فيلمنامه نوشته است. نفوذ و تاثير وي بر تآتر يونان  از همين نكته پيداست كه دوره‌ي ادبي پس از جنگ جهاني دوم را با نام وي، "دوره كامپانلِيس"، مشخص مي‌كنند. نمايشنامه‌هاي كامپانلِيس در يونان و بيرون از يونان تا كنون بارها اجرا شده و به بسياري از زبان‌هاي ديگر برگردانده شده اند. كامپانلِيس عضو انستيتوي بين‌المللي تآتر (ITI) و آكادمي  علوم و هنرهاي زيباي يونان است

 

| (نظر دهيد)

در مورد اين مطلب نظر دهيد

آرشيو